gawish
گوشی، به معنای نوظهور و یا غیرمعمول در ظاهر و یا رفتار، بهویژه زمانی که جلب توجه میکند.
gawker
نگاهکننده، فردی که به طور مداوم به دیگران زل میزند و در حال مشاهده و تماشا است.
gawkers
نگاهکنندگان، افرادی که به طور مداوم به چیزی زل میزنند و عموماً از کنجکاوی حرکت میکنند.
gawkhammer
گومعمود، ابزاری سنگین که برای ضربه زدن و آسیب رساندن به اشیاء استفاده میشود.
gawkies
نگاهکنندگان، افرادی که به طور مکرر با کنجکاوی به دیگران زل میزنند.
gawkihood
گوشیبودن، وضعیتی که در آن فرد احساس ناآشنایی و کنجکاوی دارد.
gawkily
به صورت ناخوشایند یا با حرکات غیرطبیعی و نامناسب انجام شدن.
gawkiness
نداشتن جذابیت و زیباشناختی به دلیل حرکات ناهنجار یا قضیه ناهماهنگی.
gawkish
صفتی که به فرد با حرکات یا رفتارهای نامناسب و عجیب اشاره دارد.
gawkishly
به صورت ناخوشایند یا با حرکات عجیب و غیرطبیعی.
gawm
صدای غیرطبیعی یا ناهنجاری که معمولا در شرایط خاصی ایجاد میشود.
gawn
گُم شدن، احساس خستگی شدید که باعث میشود فرد نتواند به فعالیتهای خود ادامه دهد.
gawney
دربارهٔ چیزی که جلب توجه کند یا غیرمعمول باشد، بهویژه در زمینهٔ مد و لباس.
gawsy
شخصیتی که شادی و سرزندگی را به دیگران منتقل کند.
gawsie
به توصیف حالت شاداب و سرحال، بهخصوص در حیوانات و افراد جوان.
gaz
نوعی حیوان، بهویژه نوعی گوزن یا آنتیلوپ معروف به سرعت و چابکی.
gazabo
سازهای سبک و معمولاً با سقف، که برای استراحت در فضاهای باز استفاده میشود.
gazaboes
گازابو، نوعی سازه ساده با سقفی که معمولاً در فضاهای باز مانند باغها برای ایجاد سایه و آرامش استفاده میشود.
gazabos
گازابو، سازهای با سقف که برای ایجاد سایه و زیبایی در فضاهای باز طراحی شده است.
gazangabin
گازنگابین، نوعی گل نادر که به خاطر زیبایی و جذب زنبورها معروف است.
gazeboes
گازبو، سازهای مشبک و تزئینی با سقف که معمولاً در فضاهای باز برای فعالیتهای اجتماعی طراحی شده است.
gazee
گازئی، به معنای نگاه و دقت ویژه به چیزی، معمولاً با مقصود خاص.
gazeful
گازئف، به معنای نگاه از سر توجه و دقت به چیزی.
gazehound
گازۀ شکارچی، نژادی از سگها که به خاطر سرعت و چابکیشان برای شکار طراحی شدهاند.
gazel
گازل، نوعی آهو با جثه کوچک و پاهای بلند که در مناطق خشک و علفی زندگی میکند.
gazeless
بدون گاز، به وضعیتی اطلاق میشود که در آن حیوانات گاز وجود نداشته باشند.
gazella
گازلا، یک سرده از آهوها که به خاطر زیبایی و ظرافتشان شناخته شدهاند.
gazelline
گازلین، توصیفی برای بافتی نرم و لوکس مشابه با پوست گازل.
gazement
نگاه کردن یا تماشا کردن به چیزی، اغلب با تمرکز و شیفتگی.
gazer
شخصی که به چیزی به دقت و به صورت مستمر نگاه میکند.
gazers
جمع نگاهکنندهها، افرادی که به چیزی به دقت نگاه میکنند.
gazet
یک نوع نشریه یا روزنامه که اخبار و اطلاعات را منتشر میکند.
gazettal
عمل یا حالت انتشار اخبار در یک روزنامه بطور رسمی.
gazetteerage
مجموعهای از نویسندگان یا مقالات که در یک نشریه جمعآوری شدهاند.
gazetteerish
سبکی که به اطلاعات جغرافیایی و محلی مرتبط است و معمولاً شامل نقشهها میباشد.
gazetteership
موقعیت یا مقام مربوط به گازتهریر، شامل مسئولیتهای مدیریت اطلاعات جغرافیایی.
gazi
در فرهنگ اسلامی، واژهای برای اشاره به جنگجویی که در راه اسلام میجنگد.
gazy
حالت رویایی و نازک، شبیه به حالتی که در خواب یا خیال وجود دارد.