giveth
giveth به معنای دادن یا اعطا کردن است، عمدتاً در متون کهن به کار می‌رود.
givin
رایج در محاوره، به معنای ارائه یا اعطا کردن.
gyving
یک اصطلاح غیررسمی برای نشان دادن عمل بخشش.
givingness
حالت یا خصوصیت بخشش و زحمت.
gizz
نوعی ماده چسبناک یا کارآمد در پروژه‌های خاص.
gizzen
عمل برش یا شکل دادن، به طوری که لبه‌ها صاف شوند.
gizzened
وقتی چیزی به صورت دقیق برش و شکل داده شده است.
gizzern
نوعی گوشت یا بخش خاصی از گوشت که در پخت و پز استفاده می‌شود.
gjedost
نوعی پنیر که عمدتاً از شیر تازه تهیه می‌شود و طعم خاصی دارد.
gjetosts
انواع مختلف پنیر گیجدوست که طعم خاصی دارند.
gl
نوعی موسیقی که معمولاً در جشنواره‌ها و مناسبت‌ها نواخته می‌شود.
glabbella
منطقه‌ای صاف و بدون چین و چروک که در بین ابروها قرار دارد.
glabellar
خطوط یا چین و چروک‌هایی که ممکن است در ناحیه گلابلا ظاهر شوند.
glabellous
ناحیه‌ای صاف و بدون مو در پیشانی یا صورت.
glabellum
پشتیبانی از بخش میانی پیشانی در حشرات.
glabreity
وضعیت بدون مو یا کوتاه و صیقلی و یکنواخت.
glabrescent
تغییری که در آن یک گیاه در حال از دست دادن موهای خود است.
glabriety
ویژگی یا صفت بدون مو و صاف.
glabrousness
ویژگی صاف بودن بدون هرگونه پرز یا مو.
glaceed
یخ‌زده شدن به معنای پوشاندن میوه یا سایر مواد غذایی با یک لایه شربت شکننده است تا درخشش و طعمی دلپذیرتر به آن ببخشد.
glaceing
عملی که در آن خوراکی‌ها با شربت قند پوشانده می‌شوند تا به آن‌ها ظاهری زیبا و جذاب ببخشد.
glaces
غذاهای شیرینی که با شربت قند پوشانده شده‌اند و معمولاً در دسرها استفاده می‌شوند.
glaciable
به مواد غذایی و دسرهایی اطلاق می‌شود که قابلیت یخ‌زده شدن و ایجاد ظاهری شفاف و زیبا را دارند.
glacialism
نظریه یا مکتبی که به تحقیق و بررسی تأثیرات یخچال‌ها و یخ‌ها بر زمین و محیط طبیعی می‌پردازد.
glacialist
شخصی که به مطالعه و تحقیق درباره یخچال‌ها و تأثیرات آن‌ها بر محیط می‌پردازد.
glacialize
یخ بستن، به حالت یخی یا یخچالی درآمدن، فرآیند تبدیل یک منطقه یا شی به حالت یخی.
glacially
به صورت یخی، کند و آرام، به اطلاق حرکت یا روندی که بسیار آهسته است.
glaciaria
یخچال‌های طبیعی، مناطق یخی که در نتیجه تجمع برف یا یخ در طول زمان ایجاد می‌شوند.
glaciarium
محل یا فضای عمومی برای نمایش ویژگی‌های یخ و یخچال‌ها.
glaciate
فرآیند یخی شدن، زمانی که یک منطقه یا زمین به حالت یخی بدل می‌شود.
glaciates
فرآیند یخ بستن که به صورت مکرر در برخی از مناطق اتفاق می‌افتد.
glaciating
یخ‌زایی به فرایند تبدیل شدن به یخ یا تحت تأثیر یخ قرار گرفتن اشاره دارد.
glaciered
یخچالی به حالتی اشاره دارد که در آن یک ناحیه تحت تأثیر یخ glacier قرار دارد.
glacieret
یخچال کوچک، به یخچالی اشاره دارد که اندازه‌ای کوچک‌تر از یخچال‌های بزرگ دارد.
glacierist
یخ‌شناس به فردی گفته می‌شود که به مطالعه یخچال‌ها و تأثیرات آن‌ها می‌پردازد.
glacify
یخ‌زایی به فرایند تبدیل یک ناحیه به یخ اشاره دارد.
glacification
یخ‌زایی به فرآیند شکل‌گیری یخچال‌ها و تأثیر آن‌ها بر محیط اشاره دارد.
glacioaqueous
محیطی که شامل آب و یخ است، معمولاً در نواحی یخچالی یافت می‌شود.
glaciolacustrine
مرتبط با یخچال‌ها و دریاچه‌ها، معمولاً در تحلیل‌های زمین‌شناسی استفاده می‌شود.
glaciologic
علمی که به مطالعه یخچال‌ها و رفتار آنها می‌پردازد.