beardfish
ماهی اجاقزشت، نام عمومی برای برخی از گونههای ماهی که در آبهای عمیق زندگی میکنند.
bear down
جدی شدن و بیشتر تلاش کردن در یک موقعیت خاص.
bearer
به کسی گفته میشود که چیزی را میآورد یا حمل میکند.
bear garden
به باغی اطلاق میشود که در آن خرما یا میوههای مشابه کاشته میشود.
beargrass
نوعی گیاه دائمی که در بستر جنگلها و مکانهای مرطوب رشد میکند.
bear hug
به آغوش بزرگ و پر از محبت گفته میشود.
bearing
محور، زاویه یا جهت معین یک دوره یا شئ، به ویژه در مورد قطبنما.
bearing rein
افسار یا ابزار کنترلی که برای هدایت اسب استفاده میشود.
bear in on
نزدیک شدن به چیزی یا کسی با یک هدف مشخص، غالباً به صورت تهدیدآمیز.
bear market
بازار خرسی، بازاری که در آن قیمتها به طور مداوم در حال کاهش هستند.
béarnaise sauce
سس برنزی نوعی سس غلیظ است که معمولاً از زرده تخممرغ، کره و طعمههایی مانند تره و سرکه تهیه میشود.
bear off
در بازی تخته نرد به معنای برداشتن مهرهها از صفحه بازی است.
bear on
به معنی مربوط بودن یا تأثیر گذاشتن بر چیزی.
bear out
به معنی تأیید کردن یا ثابت کردن یک ادعا یا فرض.
bear pit
محل نگهداری خرسها در باغ وحش یا نمایشگاه.
bear's breech
گیاهی با برگهای بزرگ که به عنوان گیاهی زینتی در باغها کشت میشود.
bear's ear
گیاهی با برگهایی که شبیه گوش خرس هستند و دارای خواص دارویی است.
bear's foot
پاهای خرس، قسمت پایینی خرس که شامل پنجهها و استخوانهای پا است و برای راه رفتن و حرکت در محیطهای مختلف تطبیقپذیر است.
bearskin
پوست خرس، معمولاً به عنوان یک ماده گرم و قوی در لباسها و فرشها استفاده میشود.
bear up
تحمل کردن، در موقعیتهای سخت یا دشوار، از خود تاب و توان و استقامت نشان دادن.
bear with
تحمل کردن، صبر کردن و شکیبایی نشان دادن در شرایطی که ممکن است آزاردهنده باشد.
beast
حیوان، موجودی بزرگ و قدرتمند که معمولاً بهطور وحشیانه رفتار میکند.
beasting
عمل یا حالت انجام کار با شدت و قدرت زیاد.
beastly
به معنای خشن، زشت یا ناراحتکننده.
beast of prey
حیواناتی که برای شکار و تغذیه از دیگر حیوانات استفاده میکنند.
be at
عبارت 'بودن در' به معنای حضور در یک مکان خاص است.