mouselike
شبیه موش، به موجودی یا چیزی اطلاق می‌شود که ویژگی‌های ظاهری مشابه موش‌ها دارد.
mouseling
موشک، به ویژه برای اشاره به بچه موش در سنین پایین.
mousemill
آسیاب موش، دستگاهی برای آسیاب کردن دانه‌ها به منظور تغذیه حیوانات کوچک.
mousepox
موش‌کوچک، بیماری ویروسی که به شدت بر موش‌ها تأثیر منفی می‌گذارد.
mouseproof
موش‌نابود، به هر چیزی اطلاق می‌شود که از ورود موش‌ها جلوگیری کند.
mousery
مؤسسه موش، محلی که در آن موش‌ها نگهداری و مطالعه می‌شوند.
mouseries
مؤسسات موش، امکاناتی که در آن موش‌ها برای مطالعه و آموزش نگهداری می‌شوند.
mouseship
سلطنت موش، به قابلیت یا مهارت فرد در استفاده از موس در بازی‌های رایانه‌ای اشاره دارد.
mousetail
دم موش، بخشی از بدن موش که برای حفظ تعادل و حرکت به کار می‌رود.
mouseweb
شبکه موش، کنش یا ارتباط بین دستگاه‌ها در یک شبکه را توصیف می‌کند.
mousily
به آرامی و با احتیاط حرکت کردن، معمولاً برای جلوگیری از جلب توجه.
mousiness
موش‌مانند بودن، اشاره به ویژگی‌هایی مانند نرم و لطیف که به اغلب چیزها مانند بافت یا صدا تعلق دارد.
mousingly
به‌طور موش‌مانند، اشاره به روش یا سبکی که به شیفتگی و لطافت تعبیر می‌شود.
mousings
اندیشه‌ها، افکار یا تفکراتی که به طور غیررسمی و بی‌قید و بند بیان می‌شوند.
mousle
موشله، اصطلاحی برای توصیف ویژگی‌های ظریف و لطیف.
mouslingly
به‌طور موش‌مانند، به معنی با نرمی و لطافت در رفتار یا گفتار.
mousme
موشمه، اصطلاحی که بیشتر در متون قدیمی یا خاص کاربرد دارد و شناخته‌شده نیست.
mousmee
میوه موسمی، نوعی میوه با طعم شیرین که معمولاً در تابستان به‌دست می‌آید.
mousoni
نوعی برنج که به دلیل کیفیت و طعمش مشهور است.
mousquetaire
موسکیتیر، اشاره به شخصیت‌های شجاع و وفادار در تاریخ فرانسه.
mousquetaires
جمع کلمه موسکیتیر، گروهی از جنگجویان وفادار.
moustached
صفتی برای توصیف فردی که سبیل دارد.
moustachial
به طور خاص اشاره به سبیل و سبک‌ آرایش آن دارد.
moustachio
موساچیئو، نوعی ریش که معمولاً به صورت دندانه‌دار یا پیچانده شکل می‌گیرد.
moustoc
موسوک، یک اصطلاح محلی که معنی مشخصی ندارد.
mout
ماؤوت، صدایی است که از حیوانات یا انسان‌ها خارج می‌شود.
moutarde
مورتارد، سس یا ادویه‌ای با طعمی تند که از دانه‌های خردل تهیه می‌شود.
mouthable
قابل گفتن، به معنای اینکه کلمه یا جمله‌ای آسان برای تلفظ باشد.
mouthbreeder
پرورش دهنده دهانی، نوعی ماهی که بچه‌های خود را در دهانش حمل می‌کند.
mouthe
لب‌خوانی کردن، بدون اینکه صدا تولید کند، با حرکت دادن لب‌ها به گونه‌ای که انگار صحبت می‌کند.
mouther
کسی که سخنانی را با لحن مناسب و جذاب مطرح می‌کند.
mouthers
جمع افراد یا موجوداتی که لب‌خوانی می‌کنند.
mouthes
دهانه، نقطه‌ای که یک رودخانه به دریا یا دریاچه می‌ریزد.
mouthily
به معنای صحبت کردن به شیوه‌ای با حرکات مشهود و واضح.
mouthingly
به طور لب‌خوانی، به شکلی که توجه جلب کند.
mouthishly
به روشی که در آن شخصی چیزی را در دهان خود دارد و به طور طبیعی از آن استفاده نمی‌کند.
mouthless
بدون دهان، اشاره به چیز یا موجودی که فاقد دهان است.
mouthlike
این واژه به صفات یا شکل‌هایی اشاره دارد که مشابه دهان هستند.
mouthpipe
شیئی که به عنوان یک ساز موسیقی مورد استفاده قرار می‌گیرد و صدای آن از طریق دهان تولید می‌شود.
mouthroot
نوعی گیاه که در برخی مناطق برای معالجه استفاده می‌شود.