overassuredly
به صورت بیش از حد مطمئن، به نحوی که به اطمینان نادرست یا غیرمنطقی اشاره دارد.
overassuredness
بیش از حد مطمئن بودن، حالتی که فرد به دلیل اطمینان نادرست، تصمیمات نادرستی می‌گیرد.
overattached
بیش از حد وابسته، به معنای وابستگی شدید و غیرمعمول به افراد یا اشیاء.
overattachment
وابستگی بیش از حد، پیوستگی عاطفی شدید به یک شخص یا شیء که می‌تواند اثرات منفی داشته باشد.
overattention
توجه بیش از حد به جزئیات یا موضوع خاص که می‌تواند به عدم توانایی در دیدن تصویر کلی منجر شود.
overattentive
بیش از حد توجه کردن به دیگران به گونه‌ای که ممکن است عواقب منفی داشته باشد.
overattentively
به صورت بیش از حد توجه، در حالیکه ممکن است تأثیرات منفی بر روی دیگران یا خود داشته باشد.
overattentiveness
توجه بیش از حد به جزئیات یا مسائل خاص که ممکن است منجر به برهم زدن تعادل اجتماعی شود.
overattenuate
کاهش یا کم کردن بیش از حد یک سیگنال یا اثر به طوری که ممکن است اطلاعات مهمی از دست برود.
overattenuated
بیش از حد تضعیف شده، به حالتی اشاره دارد که سیگنال یا اطلاعات به قدری کاهش یافته که کیفیت و وضوح آن از بین رفته است.
overattenuating
بیش از حد تضعیف کردن، به فرایندی اشاره دارد که در آن شدت سیگنال‌ها به طور غیرضروری کاهش می‌یابد.
overawful
بیش از حد بد، توصیفی است برای وضعیت یا شرایطی که به شدت ناخوشایند و ناامیدکننده است.
overawn
به جلو رفته، استفاده می‌شود برای توصیف چیزی که در طراحی یا شکل خود بیش از حد پیش رفته است.
overawning
سایبان بیش از حد، به اشاره به حالتی است که سایبان یا پوشش بیش از اندازه‌ای اعمال شده باشد.
overbade
بیش از حد پیشنهاد دادن، به حالتی اشاره دارد که فرد در یک مناقصه مبلغی بیش از حد را پیشنهاد می‌دهد.
overbait
بیش از حد طعمه را بر روی قلاب قرار دادن که ممکن است باعث شود که ماهی از خوردن آن امتناع کند.
overballast
افزودن بیش از حد وزن به کشتی یا وسیله‌ای برای ایجاد تعادل بیشتر، که ممکن است خطرناک باشد.
overbalm
استفاده از مقدار زیادی کرم یا مرهم برای تسکین که ممکن است باعث چرب شدن پوست شود.
overbanded
بیش از حد با نوار یا بند بسته شدن که ممکن است کارایی را کاهش دهد.
overbandy
استفاده از روش‌های بیش از حد در انجام کارها که ممکن است کارایی را کاهش دهد.
overbank
جاری شدن آب از حاشیه‌های طبیعی خود، که معمولاً به دلیل افزایش بارش و سیلاب رخ می‌دهد.
overbanked
بیش از حد بانک‌دار به معنای این است که تعداد مشتریان یا حساب‌ها در یک بانک بیش از آن چیزی است که معمولاً مورد نیاز است.
overbar
خطی که بالای یک نماد ریاضی قرار می‌گیرد تا نشان دهد که این نماد مقدار میانگین یا خاصی را نشان می‌دهد.
overbarish
به معنای بیش از حد غیررسمی یا غیرجدی است، معمولاً به نظر یا رفتار اطلاق می‌شود.
overbark
زیاد پارس کردن به معنای پارس کردن بیش از حد و غیرضروری است.
overbarren
بی‌حیات به معنای زمین یا ناحیه‌ای است که قابلیت رشد یا زندگی ندارد.
overbarrenness
بی‌حیات بودن بیش از حد به معنای کمبود زندگی و رشد در یک منطقه است.
overbase
فراتر رفتن از حد، به معنای برتری داشتن بر چیز دیگری.
overbaseness
حالت و کیفیت فرومایگی یا پست بودن.
overbashful
بیش از حد خجالتی و محتاط در تعاملات اجتماعی.
overbashfully
به‌طرز بیش از حد و غیرعادی خجالتی.
overbashfulness
حالت خجالتی بودن به صورت بیش از حد و غالب.
overbattle
نبردی که بسیار بزرگ یا فراتر از اندازه معمول است.
overbbore
خستگی و بی‌حالی به‌دلیل فشار یا کار زیاد.
overbborne
تحمل بار یا مسئولیت سنگین.
overbbred
فشار یا توقع بیش از حد که فرد را تحت تاثیر قرار می‌دهد.
overbearance
فشار یا تسلط بیش از حد بر دیگران.
overbearer
فردی که بار یا مسئولیت را بر دوش دارد و کنترل زیادی دارد.
overbearingly
به طور تحکم‌آمیز یا برتری جویانه رفتار کردن.
overbearingness
برتری‌طلبی، ویژگی شخصیتی که در آن فرد به شدت بر دیگران سلطه می‌جوید و فضایی برای نظر یا عمل آزاد نمی‌گذارد.