participialize
participialize، به معنای تبدیل یک فعل به صورت participle مناسب است.
participially
participially، به معنای نحوه انجام یک عمل به صورت participle است.
particlecelerator
particlecelerator، دستگاهی است که برای شتاب دادن به ذرات در تحقیقات علمی کاربرد دارد.
particled
particled، به معنای تقسیم یا جدا کردن مواد به ذرات است.
particularisation
particularisation، به معنای خاص کردن یا جزئی‌نویسی در مورد موضوعات مختلف است.
particulariser
توجه‌ساز، شخصی که به جزئیات خاص و منحصر به فرد در یک زمینه توجه می‌کند.
particularist
توجه‌گرا، فردی که بر ویژگی‌های خاص هر مورد نسبت به اصول کلی تأکید می‌کند.
particularistic
توجه‌گرا، اشاره به شیوه‌ای که بر ویژگی‌های خاص و جزئیات تأکید دارد.
particularistically
به‌طور توجه‌گرایانه، به سبکی که بر جزئیات خاص تأکید دارد.
particularization
توجه‌سازی، فرایند توجه به جزئیات خاص و ویژه به منظور فهم بهتر.
particularizer
توجه‌ساز، شخصی که به تصریح و تأکید بر جزئیات خاص و منحصر به فرد می‌پردازد.
particularness
خصوصیت خاص، تمایز یک چیز نسبت به دیگران، به ویژه در موارد خاص و جزئیات.
particule
ذره، یک بخش کوچک از ماده که در فیزیک به کار می‌رود.
partie
حزب، گروهی از مردم با ایده‌ها و اهداف مشترک که برای رسیدن به قدرت سیاسی تلاش می‌کنند.
partigen
نوعی ماده یا ذره که در زیست‌شناسی و ژنتیک به کار می‌رود.
partyism
حزب‌گرایی، تعصب نسبت به یک حزب خاص و از بین بردن تعادل در نظرات و دیدگاه‌ها.
partyist
حزب‌گرا، کسی که به یک حزب خاص تعلق دارد و حمایت‌گر آن است.
partykin
پارتی‌کین به معنای جمع شدن افراد برای برگزاری یک جشن یا رویداد اجتماعی است.
partile
پارتایل به معنای دقیق و خاص و اشاره به ارتباطات زاویه‌ای است.
partyless
بدون جشن؛ فضایی که در آن هیچ نوع جشن یا فعالیت اجتماعی وجود ندارد.
partim
پارتیم به معنای تحلیل یا تقسیم یک موضوع به اجزای کوچک‌تر و بررسی آن‌ها است.
partimembered
پارتیمبر به معنای عضویت در گروهی است که هر فرد نقش و مسؤولیتی خاص دارد.
partimen
پارتی‌من به اعضای یک گروه اشاره دارد که نقش خاصی در آن گروه دارند.
partimento
پارتیمینتو، نوعی تمرین موسیقی با تاکید بر هارمونی و پیشروی آکوردها برای یادگیری آسان‌تر موسیقی.
partymonger
پارتی مونگر به فردی اطلاق می‌شود که علاقه زیادی به برگزاری مهمانی‌ها و رویدادهای اجتماعی دارد.
partinium
پارتینیوم، عنصری خیالی در داستان‌های علمی تخیلی که ویژگی‌های خاص و منحصر به فردی دارد.
partis
پارتیس به گروه‌های کوچک یا بخشی از یک کل اشاره دارد که برای اهداف خاصی تشکیل شده‌اند.
partisanism
پارتیزانیسم به تمایلات یا رفتارهای جانبدارانه نسبت به یک گروه سیاسی یا اجتماعی اطلاق می‌شود.
partisanize
پارتیزانی کردن به معنای ایجاد وابستگی احزاب سیاسی در یک موضوع یا سازمان است.
partisanry
حزبی‌گری، تمایل به حمایت یک‌طرفه از یک گروه یا ایده خاص، به‌ویژه در سیاست.
partyship
حزبی بودن، تعلق به یک حزب سیاسی و حمایت از منافع آن.
partitional
تقسیم‌ناپذیر، مربوط به تقسیم یا جداسازی بخش‌ها یا عناصر.
partitionary
تقسیم‌ناپذیر، مرتبط با جداسازی و مدیریت ولی در یک ساختار خاص.
partitioner
تقسیم‌کننده، شخص یا چیز که بخش‌ها یا قسمت‌هایی را جدا می‌کند.
partitionist
تقسیم‌طلب، شخصی که به جداسازی زمین یا نواحی جغرافیایی اعتقاد دارد.
partitionment
تقسیم‌بندی، فرآیند تقسیم چیزی به بخش‌های کوچکتر.
partitively
به صورت تقسیم، به طور جزئی.
partitura
نت‌نوشته، مجموعه‌ای از نوت‌های موسیقی برای اجرا.
partiversal
عمومی به معنای ارتباط و اتحاد اجزای مختلف با یکدیگر.
partivity
کیفیت جزء بودن، وابستگی یک بخش به کل.