quiblet
یک اظهار نظر کوچک و بیاهمیت که معمولا برای سرگرمی یا تمسخر است.
quibus
اصطلاحی که به شرایط یا اوضاع خاص اشاره میکند.
quica
سفری کوتاه و سریع به یک مکان.
quickborn
توانایی سازگاری سریع با اوضاع جدید.
quicked
تند شدن یا افزایش یافتن در سرعت یا ضربان.
quickenance
سرعت عمل، توانایی به انجام رساندن کارها یا تصمیمات بهسرعت و با کارایی.
quickenbeam
چوب سریع، ابزاری که بهطور خاص برای تسریع رشد گیاهان و بهبود محصول استفاده میشود.
quickener
تسریعکننده، مادهای که باعث تسریع یک فرآیند یا واکنش میشود.
quickfoot
سرعت پا، توانایی حرکت سریع و انعطافپذیری در حرکات.
quickhatch
تکنیک سریع هچ، روشهایی برای تسریع در فرآیند تولید و کارایی.
quickhearted
قلب سریع، فردی که به سرعت و آسانی به دیگران کمک میکند.
quicking
تند کردن، تسریع کردن یا افزایش سرعت و انرژی در یک فعالیت یا فرآیند.
quicksandy
زمین یا خاکی که شن و ریزه در آن دارد و به سرعت تحت تأثیر فشار تغییر میکند.
quicksets
مجموعهای از اقلام یا مواد که به طور سریع و کارآمد برای استفاده انتخاب یا آماده شدهاند.
quickside
جنبهی سریع یا فوری یک موضوع یا بحث، که به بخشهای کلیدی و مهم میپردازد.
quicksilvery
به رنگ یا سطحی گفته میشود که ظاهری نقرهای و درخشان داشته و به سرعت نور را منعکس میکند.
quicksilvering
فرآیندی هنری که شامل ایجاد درخشش و بافت خاص مانند نقره است.
quicksilverish
با ویژگیهایی مانند جیوه، به ویژه درخشش و تغییرپذیری، به کار میرود.
quickwater
آبی که به سرعت و با شدت در حال حرکت است.
quickwork
کاری که به سرعت و به طور موثر انجام میشود.
quidae
خانوادهای از جانوران آبی که در طبقهبندی زیستی قرار دارند.
quidam
کیدام، در زبان لاتین به معنای شخصی ناشناس یا نامعلوم است.
quiddany
کیدانی، جزئیات یا نکات غیرضروری در یک بحث یا استدلال.
quiddative
کیداتی، مرتبط با جزییات و نکات غیرمهم در گفتگو.
quidder
کیودر، کسی که برای استدلال یا بحثیدن به صورت مداوم تلاش میکند.
quiddist
کیدیست، کسی که به جزئیات و نوانسهای زبان و جدلها توجه دارد.
quiddit
کیودیت، جوهر یا ماهیت یک شیء یا مفهوم.
quiddle
با چیزی بازی کردن یا بیهدف به آن پرداختن.
quiddled
بازی کردن یا بیهدف درگیر چیزی شدن.
quiddler
کسی که به بازی با کلمات یا مضامین مربوط به ذات میپردازد.
quiddling
به طور بیهدف مشغول فعالیتهای کماهمیت یا بازی کردن.
quienal
کیوانال، عبارتی که به طور خاص برای توصیف مقاطع زمانی یا رویدادهایی که به طور سالانه یا دورهای برگزار میشوند، استفاده میشود.
quiesce
خاموش شدن، جلوگیری از فعالیت یا کار کردن به طور موقت.
quiesced
به حالتی خاموش و غیر فعال درآمدن، معمولاً به صورت موقت.
quiescently
به شکلی خاموش و غیر فعال، بدون ایجاد سر و صدا یا فعالیت.
quiescing
به حالتی خاموش و غیر فعال درآمدن، نشاندهنده آرامش و عدم فعالیت.