representationist
نمایندگیگرا، کسی است که به نظریه نمایندگی معتقد است و بر اهمیت نمایش واقعیت در هنر و دیگر حوزهها تأکید دارد.
representatively
بهصورت نماینده، به طوری که نمونه یا دادهها نمایندهی کل یا جامعه هدف باشند.
representativeness
ویژگی نمایندگی، توانایی یک نمونه در نمایش خصوصیات یا ویژگیهای مجموعه بزرگتر.
representee
نماینده، فردی که به نمایندگی از دیگران در یک قرار داد یا تعامل عمل میکند.
representer
کسی که به نمایندگی از دیگران، به ویژه در یک گروه یا کمیته فعالیت میکند.
representor
کسی که به نمایندگی از یک نهاد یا شرکت عمل میکند.
represide
برگزاری یا ریاست بر یک اجتماع یا جلسه.
represser
کسی که دیگران را در بیان عقایدشان سرکوب میکند.
repressibility
قابلیت سرکوب، توانایی یا امکان سرکوب کردن احساسات یا افکار، به ویژه در زمینههای روانشناسی.
repressibilities
قابلیتهای سرکوب، تواناییهای مختلف در سرکوب احساسات یا افکار، با توجه به شرایط و افراد متفاوت.
repressible
قابل سرکوب، اشاره به احساسات یا افکار که میتوان آنها را سرکوب کرد.
repressibly
بهطور قابل سرکوب، به معنای سرکوب کردن احساسات یا افکار در یک موقعیت خاص.
repressionary
سرکوبگر، اشاره به اقداماتی که هدف آنها سرکوب احساسات، افکار یا آزادیهاست.
repressionist
سرکوبگر، اشاره به فردی که به بررسی و کار بر روی موضوعات سرکوب و کنترل میپردازد.
repressively
به معنای انجام کارها به شیوهای سرکوبگرانه و محدودکننده، به ویژه در زمینه آزادی بیان یا رفتارهای اجتماعی.
repressment
عمل محدود کردن یا سرکوب کردن احساسات، افکار یا رفتارها.
repressory
مربوط به سرکوب یا محدود کردن آزادیها و حقوق.
repressure
عمل جلوگیری از فشارهای بیرونی یا داخلی به هر نحوی.
repry
عمل پرسیدن دوباره سوالی برای وضوح بیشتر.
reprievable
قابل بخشش، به معنای این است که میتوان مجازات را کاهش داده یا حذف کرد.
reprieval
بخشودگی، عملی که در آن مجازات یا حکم قانونی موقتاً متوقف میشود.
repriever
بخشنده، فردی که حکم یا مجازتی را کاهش میدهد یا معاف میکند.
reprievers
بخشندگان، گروهی از افراد که مجازات یا حکم را کاهش میدهند.
reprimander
تنبیهکننده، فردی که به خاطر رفتار غلط دیگران را سرزنش یا تنبیه میکند.
reprimandingly
به طور تنبیهی، به شیوهای که برای رفتار نادرست دیگران سرزنش یا انزجار نشان میدهد.
reprime
دوباره پر کردن یا آماده سازی، به ویژه در مورد وسایل یا مواد هنری.
reprimed
در معنای دریافت تذکر یا پیامد منفی مجدد، به ویژه برای رفتار.
reprimer
ابزاری برای آماده کردن وسایل چاپی قبل از استفاده.
repriming
فرایند آماده سازی مجدد یا تذکر دادن، برای حفظ کارایی.
reprinter
دستگاهی که برای چاپ دوباره یا تولید کپی استفاده میشود.
reprintings
چاپهای دوباره از یک اثر به دلیل تقاضای زیاد.
reprisalist
انتقامجو به فردی اطلاق میشود که در پی انتقام گرفتن از دیگران به دلیل آسیب یا ظلم است.
repristinate
احیا کردن، به وضعیتی اولیه بازگرداندن یا دوباره به حالت قبل برگرداندن.