filmiform
فیلمینما به چیزی اشاره دارد که شبیه به یک فیلم یا نماهای آن باشد.
filmily
فیلمی به رفتار یا احساسی اشاره دارد که مرتبط با سینما و فیلمها باشد.
filminess
فیلمیبودن به کیفیتی اشاره دارد که ویژگیهای سینما را در خود دارد.
filmish
فیلمی به ویژگی یا حال و هوای مرتبط با سینما و فیلمها اشاره دارد.
filmist
فیلمساز، شخصی که فیلم تولید میکند یا به کارگردانی فیلم مشغول است.
filmize
فیلمسازی کردن، تبدیل یک داستان یا کتاب به فیلم.
filmized
فیلمسازی شده، به عبارت دیگر، داستان به فیلم تبدیل شده است.
filmizing
در حال فیلمسازی، فرآیند تبدیل داستان یا نمایش به فیلم.
filmland
فیلمزمین، به طور کلی به منطقهای اشاره دارد که در آن فیلمها تولید میشوند.
filmlands
مناطق فیلمی، به چندین ناحیه یا صنعت اشاره دارد که در آنها فیلم تولید میشود.
filmlike
شبیه به فیلم، بیان کننده ویژگیهایی است که یک اثر بصری را به ویژه در سینما جذابتر میکند.
filmmake
به معنای ساخت فیلم است، فرآیند تولید یک فیلم از ایده تا نهایی شدن آن.
filmogen
به نوعی از فناوری یا مواد اشاره دارد که برای بهبود کیفیت فیلمها به کار میرود.
filmsetter
شخصی که وظیفه تنظیم دوربین و نورپردازی در هنگام فیلمبرداری را بر عهده دارد.
filmslide
نوعی اسلاید که برای نمایش تصاویر متحرک یا ثابت از طریق پروژکتور استفاده میشود.
filoplumaceous
بافتی شبیه به پر یا نرمی که در طراحیهای هنری مشاهده میشود.
filoplume
فیلوپلوم، نوعی پر در پرندگان که برای حس کردن و نظارت به کار میرود.
filosa
فیلاسا، گروهی از پروتیستها که دارای ویژگیهای آمیبمانند هستند.
filose
فیلو، به ویژگیهایی اشاره دارد که به شکل گسترشهای نازک و رشتهای هستند.
filosofe
فیلسوف، شخصی که به بررسی مفاهیم و سؤالات عمیق انسانی و شناخت واقعیات میپردازد.
filosus
فیلسوس، اصطلاحی در گیاهشناسی که به ویژگیهای خاصی از گیاهان اشاره دارد.
filt
فیلت به معنای صاف کردن یا جداسازی مایع از ذرات معلق است.
filterability
قدرت یا قابلیت یک ماده (مانند آب) برای عبور از فیلتر و جداسازی از مواد دیگر.
filterableness
خصیصهی یک ماده که نشاندهندهی توانایی آن در فیلتر شدن است.
filterer
شخص یا ابزاری که عمل فیلتر کردن را انجام میدهد.
filterers
جمع فیلترکنندهها که به عمل فیلتر کردن مواد میپردازند.
filterman
فردی که مسئول فیلتر کردن و تصفیه آب یا سایر مواد است.
filtermen
جمع فیلترکننده، افرادی که متخصّص فیلتر کردن میباشند.
filthify
کثیف کردن، به عمل آلودن فضایی اطلاق میشود که قبلاً پاک و تمیز بوده است.
filthified
کثیف شده، به فضایی اشاره دارد که به خاطر عواملی مثل بیتوجهی یا آلودگی کثیف گشته است.
filthifying
عملاً در حال کثیف کردن، به کسی یا چیزی اشاره دارد که در حال آلودن فضای اطراف خود است.
filthily
به طرز کثیف، به شکلی که نشاندهنده بینظمی و آلودگی است.
filthiness
کثیفی، وضعیت یا حالت آلوده و غیرپاک را توصیف میکند.
filthless
بدون کثیفی، به وضعیتی اطلاق میشود که خالی از آلودگی و کثیفی باشد.
filths
کثافتها، چیزهای کثیف و ناپاک، معمولاً شامل زبالهها یا آلودگیها است.
filtrability
قابلیت فیلتر کردن، نشان دهنده توانایی یک ماده برای عبور دادن مایعات از خود است.
filtratable
قابل فیلتر کردن، به موادی اطلاق میشود که میتوان آنها را به راحتی از طریق فرآیند فیلتر کردن از هم جدا کرد.
filtre
فیلتر، وسیلهای است که برای جدا کردن ذرات یا ناخالصیها از مایعات یا گازها استفاده میشود.
filum
فیلوم، به نخی یا رشتهای اطلاق میشود که در زیستشناسی به عنوان بخشی از ساختار یک موجود زنده تعریف میشود.
fimble
فینبل، یک گیره کوچک که معمولاً در دوخت و دوز یا کارهای دستی استفاده میشود.