intercursation
تداخل یا ورود به موضوعات مختلف، به ویژه بین ایده‌ها یا بحث‌ها.
intercuspidal
مرتبط با فاصله یا موقعیت دندان‌های نیش، به ویژه در دندانپزشکی.
intercutaneous
روش یا تکنیکی که در آن داروها یا مواد دیگر از طریق پوست تزریق می‌شوند.
interdash
اجزاء یا خط فاصله‌ای که برای ایجاد فاصله یا ارتباط بین عناصری در طراحی استفاده می‌شود.
interdata
تبادلات داده‌ای که بین سیستم‌ها یا پایگاه‌ داده‌ها صورت می‌گیرد.
interdeal
توافق یا معاملاتی که بین دو یا چند طرف صورت می‌گیرد و شامل مزایای متقابل است.
interdebate
بحث یا مناظره‌ای که بین گروه‌ها یا افراد درباره یک موضوع خاص رخ می‌دهد.
interdebated
به معنای مباحثه یا بحث درباره مسائل یا موضوعات خاصی است که نیاز به بررسی عمیق دارد.
interdebating
بحث بین دو یا چند گروه در مورد یک موضوع خاص به گونه‌ای که هر گروه نظرات خود را ارائه دهد.
interdenominationalism
ایده یا حرکتی که به اتحاد و همکاری بین فرقه‌های مختلف مذهبی اشاره دارد.
interdentally
به عمل پاکسازی بین دندانی اشاره دارد.
interdentil
به فضا یا ناحیه‌ای بین دندان‌ها اشاره دارد.
interdepartmentally
به همکاری یا تعامل بین بخش‌های مختلف یک سازمان اشاره دارد.
interdependability
حالت یا ویژگی‌ای که در آن چیزها به یکدیگر وابسته‌اند.
interdependable
وابسته به یکدیگر، توصیف یک شرایط یا رابطه که در آن دو یا چند طرف برای عملکرد یا موفقیت به یکدیگر نیاز دارند.
interdependently
به‌طور وابسته به یکدیگر، در توصیف نوعی همکاری یا تعامل که در آن چندین نهاد یا افراد بر یکدیگر تأثیر می‌گذارند.
interderivative
بینابینی، توصیف نوعی ارتباط که در آن دو یا چند عنصر از یکدیگر تأثیر می‌پذیرند.
interdespise
نفرت میان دو یا چند طرف، توصیفی از حالتی که در آن افراد یا گروه‌ها به شدت از یکدیگر بیزارند.
interdestructive
تخریب میان دو طرف، بیانگر نوعی رفتار یا عمل که به دیگران آسیب می‌زند.
interdestructively
به‌طور تخریبی، توصیف نوعی رفتار یا عمل که به تضاد و آسیب به خود یا دیگران منجر می‌شود.
interdestructiveness
تخریب متقابل، حالتی است که در آن دو یا چند نیروی متضاد باعث آسیب به یکدیگر می‌شوند.
interdetermination
تعیین متقابل، فرآیندی است که در آن دو یا چند عنصر به طور متقابل بر یکدیگر تأثیر می‌گذارند.
interdetermine
به معین کردن یا شناخته شدن یک چیز از طریق وابستگی متقابل به چیز دیگر اطلاق می‌شود.
interdetermined
وضعیتی که در آن چیزها به‌روش متقابل و وابسته به یکدیگر تعریف می‌شوند.
interdetermining
فرآیند تعیین یا شناخته شدن یک چیز با توجه به عوامل متقابل.
interdevour
بلعیدن متقابل، به فرآیندی اطلاق می‌شود که در آن دو یا چند مفهوم یا استراتژی به طور متقابل موجب زوال یکدیگر می‌شوند.
interdictive
ممانعتی به معنای مقامات قانونی یا دستورات در جهت ممنوع کردن اعمال خاص به کار می‌رود.
interdictory
ممانعتی به معنای وجود خاصیت ممنوعیت یا جلوگیری در یک تصمیم قانونی است.
interdictum
ممانعت به معنای دستوری است که برای جلوگیری از اقدام خاصی صادر می‌شود.
interdifferentiate
تمایز قائل شدن، برای مشخص کردن تفاوت‌ها بین دو یا چند چیز به کار می‌رود.
interdifferentiated
ویژگی‌هایی که به صورت متمایز و مشخص بین دو چیز قرار می‌گیرند.
interdifferentiating
عمل متمايز کردن یا مشخص کردن تفاوت‌ها در فرآیند یا روش‌ها.
interdifferentiation
تمایز متقابل، فرآیندی در زیست‌شناسی است که در آن سلول‌های مختلف از یکدیگر تمایز یافته و کارکردهای خاصی می‌یابند.
interdiffuse
انتشار متقابل، فرآیندی است که در آن دو یا چند ماده در یکدیگر نفوذ کرده و ترکیب می‌شوند.
interdiffused
انتشار متقابل، به معنای آن است که دو یا چند ماده در یکدیگر ترکیب شده یا نفوذ کرده‌اند.
interdiffusiness
انتشار متقابل به همکاری و ترکیب ایده‌ها و تلاش‌های مختلف در یک زمینه اشاره دارد.
interdiffusing
انتشار متقابل، فرایندی است که در آن مواد مختلف به طور همزمان و متقابل با هم ترکیب می‌شوند.
interdiffusion
انتشار متقابل، فرآیندی است که در آن دو یا چند ماده در یکدیگر ترکیب می‌شوند و ویژگی‌های جدیدی ایجاد می‌کنند.
interdiffusive
پدیده‌ای که در آن دو یا چند ماده در حال نفوذ به داخل یکدیگر هستند.
interdiffusiveness
خاصیت و قابلیت نفوذ دو یا چند ماده به یکدیگر.