limaciform
لیمکی به موجوداتی اطلاق میشود که شکل و ظاهری مشابه حلزون دارند و غالباً بدون پوست سخت هستند.
limacina
لیمکینا به یک نوع نرمتن دریایی از خانواده حلزونهای دریایی اطلاق میشود که معمولاً در آبهای عمیق زندگی میکنند.
limacine
لیمکینی به خصوصیات یا ویژگیهای مرتبط با لیمکیها اشاره دارد.
limacines
لیمکینها به گروهی از موجودات نرمتن اطلاق میشود که خصوصیات لیمکی دارند.
limacinid
لیمسینید به گروهی از نرمتنان دریایی اطلاق میشود که در زیستگاههای مختلف وجود دارند.
limacinidae
لیمسینیده نام یک خانواده از نرمتنان دریایی است که شامل تعدادی گونه میباشد.
limacoid
لیمکوئید، به ساختاری اطلاق میشود که شبیه به حلزونی یا موجوداتی که به این شکل شبیهاند، باشد و در مطالعههای زیستشناسی معمولاً استفاده میشود.
limacon
لیمکون، منحنیای است که در ریاضیات تعریف میشود و معمولاً به شکل یک حلقه یا دایرهای که شبیه به شکل حلزونی است، نشان داده میشود.
limacons
لیمکونها، شکلهای منحنی هستند که در ریاضیات به کار میروند و میتوانند چندین نوع هندسه مختلف را نمایش دهند.
limail
لیمیل، اشاره به طراحی خاصی دارد که اغلب برای راحتتر نگه داشتن اشیاء یا ابزارها به کار میرود.
limaille
لیمیل، به مواد ریز و پودر مانندی اشاره دارد که بهطور معمول در ساختوساز یا هنری استفاده میشود.
liman
لیمَن، منطقهای آبی در کنار رودخانه یا دریایی است که به دلتا نزدیک است و معمولاً دارای تنوع زیستی خاصی است.
limans
لیمان ها، نواحی کمعمق در کنار سواحل که معمولاً با آب شیرین و شور ترکیب میشوند و اکوسیستمهای خاصی را ایجاد میکنند.
lymantria
لیمانتریا، جنسی از پروانهها که لاروهایش میتواند به محصولات کشاورزی آسیب بزند.
lymantriid
لیمانتریید، خانوادهای از پروانهها که بعضی از گونههای آن میتواند بیبرگی ایجاد کند.
lymantriidae
لیمانترییده، خانوادهای از پروانهها که لاروهای آنها میتوانند به جنگلها آسیب بزنند.
limas
لیماها، میوهای ترش و شیرین که در مناطق گرمسیری رشد میکند و در مصرف خوراکی کاربرد دارد.
limation
لیماسیون، فرآیند جداسازی مواد معدنی بر اساس دانهبندی آنها.
limawood
چوب لیما، نوعی چوب سخت و مقاوم که معمولاً برای ساخت مبلمان و وسایل خانه استفاده میشود.
limax
لیمکس، جنس حلزونهای بدون صدف که عمدتاً در مناطق مرطوب و باغها زندگی میکنند.
limbal
منطقهای در چشم که به حفظ سلامتی و عملکرد طبیعی آن کمک میکند.
limbat
لپه، بخشی از برگ که معمولاً در دو طرف آن قرار دارد و در فتوسنتز نقش دارد.
limbate
لمبال، صفتی که ناظر به وجود حاشیه یا لبهای مشخص در یک شیء است.
limbation
لیمبیشن، فرآیند ایجاد سایه یا مرز در تصاویر یا طراحیها.
limbec
لیمبک، گونهای از درخت که در نواحی خاصی رشد میکند و معمولاً دارای ویژگیهای منحصر به فردی است.
limbeck
لیمبک، ابزاری برای اندازهگیری دقیق مایعات در شرایط آزمایشگاهی.
limbecks
لیمبکها، ابزارهایی برای اندازهگیری مایعات که در آزمایشگاهها مورد استفاده قرار میگیرند.
limbed
شاخهدار، اشاره به درخت یا گیاهی که دارای تعداد زیادی شاخه است.
limberer
انعطافپذیرتر، به معنای داشتن قدرت و توانایی بیشتر در انعطاف در مقایسه با دیگران.
limberest
منعطفترین، بهترین در انعطافپذیری به نسبت دیگران.
limberham
لیمبرهام، اصطلاحی برای اشاره به نوعی انعطافپذیری یا تکنیک در بازیها یا نمایشها.
limberly
به صورت انعطافپذیر و نرم، به طوری که حرکات آسان و روان باشند.
limberness
حالتی از انعطافپذیری و توانایی حرکت به راحتی.
limby
به معنای داشتن ویژگیهای نرم و منعطف، مخصوصاً در ظاهر.
limbic
سیستمی در مغز که به احساسات و رفتارهای اجتماعی مرتبط است.
limbie
به معنای طراحی نرم و ظریف، معمولاً در مورد مبلمان یا اشیاء.
limbier
لیمی، به معنای مرطوب و خیس، به خصوص در محیطهای طبیعی.
limbiest
بسیار مرطوب یا خیس، خصوصاً در نتیجه باران یا رطوبت.
limbiferous
لایمبفروس، به معنی حاوی یا تولید کننده اعضای جسمی و اندامها.
limbing
شاخسارزدن یا کاهش شاخهها، به منظور بهبود سلامت و رشد درخت.