be the case
حالتی که یک واقعیت یا وضعیت خاص را توصیف می‌کند.
be the death of
به معنای ایجاد آسیب یا پایان دادن به چیزی به دلیل فشار یا مشکل ناشی از آن است.
be the despair of
به معنای ایجاد ناامیدی و یأس به ویژه برای شخص یا گروهی خاص است.
be the end
به معنای تمام شدن یا خاتمه یک وضعیت، فعالیت یا فرصت است.
be the limit
به معنای رسیدن به نقطه‌ای است که دیگر نمی‌توان تحمل کرد یا قابل قبول نیست.
be the making of someone
به معنای ساختن یا ایجاد شدن چیزی است که باعث پیشرفت یا شکل‌گیری کسی می‌شود.
be the marrying kind
به معنای فردی است که تمایل به ازدواج و تشکیل خانواده دارد.
be the most
به معنای بهترین یا برترین بودن در یک زمینه خاص.
be the pits
به معنای خیلی بد یا ناخوشایند بودن در یک شرایط خاص.
be there for
به معنای حمایت و کمک به کسی در زمان نیاز.
be the shit
به معنای عالی یا فوق‌العاده بودن برای چیزی یا کسی.
be the shizzle
بهترین، عالی، به ویژه در فرهنگ عامه یا محاوره‌ای استفاده می‌شود.
be the spit of
کاملاً شبیه به، معمولاً به افرادی اشاره می‌کند که ظاهری مشابه دارند.
be thick on the ground
به وفور و فراوانی، به خصوص برای چیزهایی که به راحتی در دسترس هستند.
be thin on the ground
کمیاب، نایاب، به خصوص برای چیزهایی که در دسترس نیستند.
be tickets
بچگانگی، اوهام، به خصوص برای افرادی که به طور غیرمعمول عمل می‌کنند.
be tickled pink
بسیار خوشحال و شگفت‌زده، معمولاً به معنای شادی و رضایت است.
betide
اتفاق افتادن، به وقوع پیوستن، به‌ویژه به‌عنوان یک رویداد منفی یا ناخوشایند.
bêtise
عمل نادانانه یا احمقانه، اشتباه یا گناه نادان.
be toast
در معرض خطر قرار گرفتن، معمولاً به معنای بروز مشکل یا تبعات جدی.
be to blame
پاسخگو بودن یا مقصر شناخته شدن برای یک مشکل یا وضعیت نامطلوب.
be to do with
به چیزی وابسته بودن یا ارتباط داشتن.
betoken
نشانه چیزی بودن یا پیشگویی کردن وقوع آن.
betony
بتونی، گیاهی است با خواص دارویی که معمولاً در طب سنتی استفاده می‌شود.
be — to the good
به نفع بودن، به معنای درست و ارجح بودن در موقعیت یا وضعیت خاصی است.
betray
خیانت کردن، به معنای عدم وفاداری به کسی یا نقض اعتماد اوست.
betrothal
نامزدی، توافق رسمی برای ازدواج بین دو نفر است.
betrothed
نامزدشده، به فردی اطلاق می‌شود که به صورت رسمی برای ازدواج انتخاب شده است.
better dead than red
بهتر است بمیری تا اینکه زیر سلطه کمونیسم بروی.
better half
نصف بهتر، اصطلاحی است برای اشاره به همسر یا شریک زندگی.
better late than never
بهتر است کار یا عمل دیر انجام شود تا اینکه اصلاً انجام نشود.
betterment
بهبود، ارتقا یا وضعیت بهتر.
better red than dead
ترجیح دادن یک وضعیت نامطلوب به مرگ یا فقدان، معمولاً در بحث‌های سیاسی یا اجتماعی بیان می‌شود.
better safe than sorry
احتیاط کردن بهتر از پشیمانی است و به این معنی است که پیشگیری از مشکل بهتر از حل آن بعداً است.
better than
بهتر بودن در مقایسه با چیز دیگری، معمولاً در زمینه کیفیت یا عملکرد.
better the devil you know than the devil you don't know
پذیرفتن یک وضعیت ناخواسته به دلیل ناشناخته بودن گزینه دیگر.
bet the farm
ریسک کردن همه چیز برای یک گزینه، معمولاً در زمینه مالی یا سرمایه‌گذاری.
betting shop
محل یا فروشگاهی که در آن می‌توان روی انواع رویدادهای ورزش یا دیگر پیشامدها شرط‌بندی کرد.
betting slip
برگه‌ای که در آن اطلاعات شرط‌های بسته‌شده مانند نوع شرط، مبلغ، و نتایج ثبت می‌شود.
bettong
نوعی جانور کوچک و شب‌فعال کیسه‌دار بومی استرالیا، که به دلیل کاهش جمعیت آن در خطر انقراض است.