roughride
سواری ناهموار، به حالتی اطلاق میشود که در آن حرکت وسیله نقلیه بر روی سطح نامناسب باعث ایجاد ناراحتی و ناهمواری میشود.
roughroot
ریشه خشن، نوعی گیاه با ریشههای ضخیم که به درمانهای گیاهی مورد استفاده قرار میگیرد.
roughscuff
ناصافی، به آسیب یا خراشیدگیهای خفیفی اطلاق میشود که معمولاً در اثر سایش با سطوح سخت ایجاد میشود.
roughsetter
سگ رَخشنکار، نژادی از سگها است که به خاطر مهارتهای شکار و همراهی در طبیعت شناخته میشود.
roughslant
شیب خشن، به زاویهای تند و نامنظم اشاره دارد که در نتیجه آن سطوح ناصاف را تشکیل میدهد.
roughsome
خشن و ناهموار، به طور خاص به ویژگیهایی اشاره دارد که حرکت یا تعامل را مشکل میکند.
roughstring
رشتهای که سطح آن خشن و ناهموار است، معمولاً برای کارهای محکم بستن استفاده میشود.
roughstuff
مسائل و رفتارهای خشن، معمولاً به درگیریها یا مشکلاتی اشاره دارد که حل آنها دشوار است.
rought
کلمهای که ممکن است به وضعیت خشن یا درهمریخته اشاره داشته باشد، به ویژه در مورد تصویر یا رفتار.
roughtail
دمی که ظاهری خشن و ناهموار دارد، به ویژه در مورد پرندگان یا حیوانات دیگر.
roughtailed
حیواناتی که دمی خشن دارند، که معمولاً در سختی و گرما سختتر از سایرین قرار دارند.
roughwork
کار غیر نهایی که هنوز به صورت کامل اصلاح نشده است و معمولاً به عنوان یک پیشنمایش ارائه میشود.
roughwrought
موادی که به صورت خام یا به شکل ناهموار ساخته شدهاند و معمولاً از ظاهری ناتمام برخوردارند.
rougy
رنگ یا پارچهای که دارای بافت و طرح خاصی است و معمولا جذاب و منحصر به فرد به نظر میرسد.
rouky
خاکی که دارای بافت خاصی است و معمولاً به خوبی برای کشت مناسب نیست.
rouman
فردی مرتبط با قوم رومان که پیرو فرهنگ و سنتهای خاصی است.
roumeliote
کسی که متعلق به منطقه روملی در یونان میباشد و فرهنگ خاص خود را دارد.
roun
جریان یا حرکت ملایم و آرام؛ به ویژه در مورد آب یا مواد دیگر.
rounce
نوعی رویکرد یا سبک در هنر یا فعالیتها که به خصوص جذاب است.
rounceval
نوعی رویداد یا جشن که معمولاً به مناسبت یک موفقیت یا دستاورد برگزار میشود.
rouncy
نوعی لطافت یا جذابیت در بیان یا نوشتهها که نظر دیگران را جلب میکند.
rouncival
برنامهریزی و تدارکات انجام شده برای یک رویداد یا جشن که موفقیت آن را تضمین کند.
roundaboutly
به روشی غیرمستقیم یا غیر واضح، به ویژه در بیان نظر یا اطلاعات.
roundaboutness
پیچیدگی یا غیرمستقیم بودن، استفاده از روشهای غیرمستقیم برای بیان یک ایده.
roundedly
به طور غیرمستقیم یا ملایم، به نحوی که به وضوح مشخص نباشد.
roundedness
کیفیت یا حالت گرد بودن، احساس نرمتری ایجاد میکند.
roundeleer
نوعی از ماهی که معمولاً در آبهای شیرین زندگی میکند.
roundfish
ماهیهایی که بدن آنها گرد است و معمولاً در آبهای اقیانوسی یا دریاها زندگی میکنند.
roundheaded
به معنای داشتن سر گرد، همچنین توصیف شخصیتی مهربان و خوش برخورد.
roundy
گرد و دایرهای، به صورت ظاهری که دارای انحنای گرد است.
roundish
تقریباً گرد، به شکلی که کمی به سمت گردی متمایل است.
roundishness
ویژگی گرد بودن، حالتی که چیزی تقریباً گرد به نظر میرسد.
roundle
شیئی گرد و کوچک، معمولاً برای بازی یا سرگرمی.
roundlet
دایرههای کوچک، معمولاً به صورت گرد و قابل شناسایی.
roundlets
دایرههای کوچک و تخت، غالباً به منظور استفاده در مزه یا دکوراسیون.
roundline
خطوط یا اشکالی با زوایای گرد، بدون تیزی.
roundness
حالتی که در آن یک شیء به طور کامل گرد است.
roundnosed
موجوداتی که بینی گرد دارند، معمولاً به دلیل جذابیت ظاهر آنها.