bedrape
پوشاندن یا ایجاد لایه‌ای روی چیزی به روش خاص، معمولاً با پارچه.
bedraped
پوشانیده شده با پارچه یا لایه‌ای، به خصوص در زمینه طراحی یا دکوراسیون.
bedrapes
پرده‌هایی که بر روی چیزی به صورت خاص پوشانده شده‌اند.
bedraping
عمل پوشاندن یا درآوردن لایه‌ای از پارچه بر روی اشیائی خاص.
bedravel
محل کنترل نخ یا تکه‌هایی از پارچه که به هم باز می‌شوند یا از بین می‌روند.
bedread
توصیف پارچه یا شیء که به طور غیر قابل استفاده و در شرایط بد است.
bedrel
درختی کردن، به عمل کاشت یا رشد درختان در مکان‌های خاص اشاره دارد.
bedrench
آب دادن به زمین یا ابزار در باغبانی یا کشاورزی.
bedrenched
به شدت آب‌خورده و خیس شدن از آب یا باران.
bedrenches
فعل حال موجود از کلمه bedrench به معنی آبیاری کردن.
bedrenching
فعل مستمر از کلمه bedrench به معنی آبیاری کردن به شدت.
bedress
پوشاندن یا تزئین مکان یا شیء با مواد مختلف.
bedribble
بپاشیدن، به طور تصادفی یا با بی‌احتیاطی رنگ یا مایع دیگری را روی یک سطح پاشیدن.
bedrid
به بستر افتاده، به دلیل بیماری یا آسیب قادر به حرکت نیست.
bedriddenness
وضعیت به بستر افتاده، حالت بیماری که در آن فرد نمی‌تواند از بستر خارج شود.
bedrift
حرکت آرام و یکنواخت یک وسیله نقلیه در آب.
bedright
حق داشتن یک تخت و فضای خواب مناسب.
bedrip
آبیاری یا پاشیدن آب به آرامی بر روی گیاهان یا سطح خاک.
bedrite
بدرایت، به معنای آماده‌سازی یا ترتیب دادن یک مکان به منظور بهبود نمای آن است.
bedrivel
بدریول، به معنای خیس کردن یا نرم کردن سطح است.
bedriveled
بدریولید، به معنای خاک یا سطحی است که به دلیل رطوبت نرم و خیس شده باشد.
bedriveling
بدریولینگ به معنای عمل نرم کردن یا مرطوب کردن یک سطح است.
bedrivelled
بدریولید، به معنای زمین یا سطحی است که به دلیل رطوبت نرم شده و قابل استفاده نیست.
bedrivelling
بدریولینگ، به معنای عمل نرم کردن بستر گیاهان یا خاک است.
bedrivels
ریختن یا جاری شدن آب در جایی، معمولاً به صورت آرام.
bedrizzle
بارش خیلی سبک و کم باران به طور پراکنده.
bedrop
به زمین انداختن یا افتادن ناخواسته یک شیء.
bedrown
غرق شدن یا در آب شدن به طور ناخواسته.
bedrowse
احساس خواب آلودگی یا کسل بودن؛ چرت زدن.
bedrug
فرشی که برای آرامش و راحتی در اتاق خواب استفاده می‌شود.
bedrugged
احساس خستگی و بی‌حوصلگی ناشی از خواب ناکافی یا خستگی بیش از حد.
bedrugging
عمل یا حالت بیدار ماندن به حدی که به خستگی و بی‌حوصلگی منجر شود.
bedrugs
داروهایی که به خواب رفتن یا بهبود کیفیت خواب کمک می‌کنند.
bedscrew
پیچی که برای تثبیت یا نگهداری اجزای تخت استفاده می‌شود.
bedsick
احساس کسالت یا بی‌حوصلگی ناشی از خواب زیاد یا خواب‌نشینی.
bedsite
مکانی که تختخواب قرار دارد و برای خواب یا استراحت استفاده می‌شود.
bedsonia
بدسونیا، گیاهی از خانواده ای خاص که معمولاً در باغ‌ها کشت می‌شود.
bedsonias
بدسونیاها، گروهی از گیاهان که معمولاً در مکان‌های سبز دیده می‌شوند.
bedspring
فنر تخت، ساختاری از فنر که به حمایت و جلوگیری از افتادگی تشک کمک می‌کند.
bedsprings
فنرهای تخت، مجموعه‌ای از فنرها که برای نگه‌داری و حمایت از تشک استفاده می‌شوند.