faraon
فرعون، عنوان رسمی حاکمان مصر باستان که به عنوان خدایان نیز پرستیده میشدند.
farasula
فرسولا، موجودی افسانهای که به عنوان یک فرشته یا راهنما در داستانها ظاهر میشود.
farawayness
دوری، احساس فاصله یا دور بودن از مکانها یا موقعیتها.
farced
در تئاتر و نمایش، به معنای شوخی و رویدادهای غیرواقعی و ابزاری است که در آن موقعیتهای غیرمعمول و اغراقآمیز ایجاد میشود.
farcelike
مربوط به یا شبیه به فکاهی، که در آن مضامین و عناصر کمدی غالب است.
farcemeat
نوعی گوشت خرد شده یا ترکیب شده با ادویهجات و چاشنیها که برای پر کردن غذاهای مختلف استفاده میشود.
farcer
شخصی که در تئاتر یا ویدیوهای کمدی به اجراهای اغراقآمیز و طنزآمیز میپردازد.
farcers
جمع واژه فکاهی، به معنای بازیگران کمدی که نمایشهای مضحک و سخنرانیهای طنزآمیز را ارائه میدهند.
farcetta
نوعی سس یا ترکیب غذایی که در بعضی از غذاها به کار میرود.
farceuse
فازوس به معنی شخصی است که به طور عمدی موضوعی را به شکل کمدی و ناواقعی ارائه میدهد.
farceuses
جمع فازوس، به چندین فرد اشاره دارد که به شیوهای کمدی یا مضحک عمل میکنند.
farci
فرچی به غذایی اطلاق میشود که با موادی پر شده باشد، به ویژه گوشت یا سبزیجات.
farcial
فارجیال به وضعیت یا حالتی اطلاق میشود که با مضحکگری یا احمقانه بودن مرتبط است.
farcialize
فارجیال کردن به معنی تبدیل یک موضوع جدی یا رسمی به حالتی مضحکانه است.
farcicality
مضحک بودن به معنای وجود ویژگیهایی است که باعث خنده یا عصبانی شدن میشود.
farcically
فارسیک معنای رفتار یا عملکرد ناشی از تناقضهای مضحک و خندهدار را دارد.
farcicalness
فارسیکنِس به معنای حالت یا ویژگی که مضحک یا غیرواقعی است، اشاره دارد.
farcie
فارسی به معنای غذایی است که به ویژه با استفاده از مخلفات و مواد مختلف پر شده است.
farcied
فارسید به معنای چیزی است که به طور مضحکی فعل یا واقع شده است.
farcies
فارسیها به معنای نوعی غذا یا مواد غذایی است که به روشی خاص پر شدهاند.
farcify
فارسيفی به معنای جعل یا تنطیم مجدد یک موضوع به نحوی مضحک و خندهدار است.
farcilite
فارسلیت، یک شکل نادر از سرطان است که معمولاً با تومورهای غیرطبیعی مرتبط است.
farcin
فارکین نوعی ماده شیمیایی است که برای تحقیقات علمی به کار میرود.
farcing
فارکینگ، تکنیکی در کشاورزی است که به افزایش محصول کمک میکند.
farcinoma
فارسینوم، نوعی تومور سرطانی است که میتواند به بافتهای مختلف آسیب برساند.
farcist
فارسست، فردی است که ایدئولوژی خاصی را ترویج میدهد.
farctate
فارکتات به وضعیتی اطلاق میشود که در آن بافت یا مایع به شکل غیرطبیعی تغییر یافته است.
fardage
فارداژ به وزن بارها و محمولههایی که بر روی یک کشتی یا وسیله نقلیه دیگر قرار میگیرد اطلاق میشود.
farde
فارد به معنای بسته یا باری است که ممکن است از مواد مختلف تشکیل شده باشد.
farded
فارد کردن به معنای آرایش کردن یا ایجاد زیبایی بر روی صورت یا بدن است.
fardelet
فاردلت به یک بسته یا کیسه کوچک اطلاق میشود که معمولاً برای حمل چیزهای شخصی استفاده میشود.
fardh
فَرْض به کارهایی اشاره دارد که در دین واجب است و ترک آن مورد قضاوت قرار میگیرد.
farding
فاردینگ به عمل آرایش کردن و زیبایی بخشی به صورت اشاره دارد.
fardo
فاردو به معنای بستهای بزرگ از کالا، مانند کاه یا پتو است که به شکل متراکم بستهبندی شده است.
farenheit
فارنهایت مقیاسی برای اندازهگیری دما است که توسط دانیل گابریل فارنهایت معرفی شد.
farer
مسافر به کسی اطلاق میشود که سفر میکند.
farers
مسافران به گروهی از افراد اطلاق میشود که در حال سفر هستند.
faretta
Faretta به نوعی از ادویههای مخصوص در آشپزی ایتالیایی اشاره دارد.
farfal
Farfal نوعی پاستا است که به شکل پروانه طراحی شده است.
farfara
نوعی گیاه با گلهای زرد و خواص دارویی.