federalizations
جمع فدرالیزاسیون، به تعدادی از فرآیندها یا نمونه‌های فدرالیزاسیون اشاره دارد.
federalness
صفتی که به خصوصیات و وضعیت فدرالی یک سیستم حکومتی اشاره دارد.
federals
فدرال‌ها به افرادی اشاره دارد که به دولت مرکزی یا ملی مربوط می‌شوند، به‌ویژه در مقابل دولت‌های محلی.
federary
سیستم فدراری به نوعی از سازماندهی سیاسی اشاره دارد که در آن قدرت میان دولت‌های محلی و یک دولت مرکزی تقسیم می‌شود.
federarie
فدراریه به نوعی از اتحاد سیاسی اشاره دارد که در آن اعضا به‌طور مستقل عمل می‌کنند اما در عین حال بخشی از یک کل بزرگ‌تر هستند.
federational
فدرالی به نوعی حکمرانی اشاره دارد که در آن سطح‌های مختلف دولت به‌طور مشترک عمل می‌کنند.
federationist
فدرالیست به فردی گفته می‌شود که از تقسیم قدرت میان حکومت مرکزی و ایالت‌ها حمایت می‌کند.
federatist
فدراتیست به شخصی اطلاق می‌شود که از تفکیک قدرت و همکاری میان بخش‌های مختلف سیاسی حمایت کند.
federative
فدراتیو، مربوط به نوعی از سیستم حکومتی است که در آن قدرت بین چندین نهاد حکومتی توزیع می‌شود.
federatively
به شکل فدراتیو، به توزیع قدرت یا همکاری بین نهادهای مختلف اشاره دارد.
federator
فدراتور به شخص یا نهادی اطلاق می‌شود که در یک ساختار فدراتیو عمل می‌کند و به ایجاد ارتباط بین نهادهای مختلف کمک می‌کند.
fedia
فدیا، اصطلاحی در علوم خاص که به یک مفهوم یا پدیده خاص اشاره دارد.
fedifragous
فدیفرگوس به پدیده‌ای در زیست‌شناسی اشاره دارد که معمولاً در توصیف نوع خاصی از رفتار یا تعاملات بین گونه‌ها استفاده می‌شود.
fedity
فدیتی به یک مفهوم اجتماعی یا فرهنگی اشاره دارد که در مطالعه رفتارها یا تعاملات اجتماعی مورد استفاده قرار می‌گیرد.
fedn
تأمین مالی و منابع برای یک سازمان یا پروژه.
feeable
ضعیف یا ناکافی برای مؤثر بودن یا قابل قبول بودن.
feeblebrained
نقص در قدرت تفکر یا فهم؛ ضعیف‌فکر.
feeblehearted
بسیار ضعیف و ناتوان از مواجهه با مشکلات.
feebleheartedly
به‌طرز ضعیفی و بدون اطمینان و قدرت.
feebleheartedness
ضعف و ناتوانی در نشان دادن شجاعت یا قاطعیت.
feeblemindedly
به طور احمقانه و غیرمعقول عمل کردن یا فکر کردن در شرایط خاص.
feeblemindedness
وضعیتی که در آن فرد از نظر ذهنی محدود و ضعیف است.
feebleness
وضعیت ضعف یا ناتوانی جسمی یا ذهنی.
feebless
عدم توانایی در ارائه استدلال قوی یا متقاعدکننده.
feebling
وضعیتی که در آن چیزی به تدریج ضعیف یا ناتوان می‌شود.
feeblish
به معنای ضعیف و ناکامی در ایجاد تأثیر قوی.
feedable
قابل تغذیه، به هر چیزی اطلاق می‌شود که قابلیت خورده شدن یا تغذیه در آن وجود دارد.
feedbacks
نظر یا نقدی که درباره کاری ارائه می‌شود.
feedbin
یک ابزار آنلاین برای مدیریت و سازماندهی فیدهای خبری.
feedboard
پلتفرمی برای نمایش و مدیریت فیدهای خبری.
feeded
به معنای تغذیه شده، به حالتی اشاره دارد که موجودی غذا یا غذا مصرف کرده است.
feedhead
قسمتی در سیستم‌های اطلاعاتی که وظیفه هدایت و مدیریت جریان داده‌ها را بر عهده دارد.
feedy
Feedy به معنای خوراک و تغذیه‌ای است که شامل مواد مغذی و مفید برای سلامتی می‌شود.
feedings
Feedings به معنای فرآیند تغذیه و ارائه غذا به یک موجود زنده می‌باشد.
feedingstuff
Feedingstuff به مواد غذایی و خوراکی اطلاق می‌شود که برای تغذیه حیوانات استفاده می‌شود.
feedman
Feedman به فردی اطلاق می‌شود که مسئولیت تغذیه و ارائه خوراک به حیوانات را برعهده دارد.
feedsman
Feedsman به شخصی اطلاق می‌شود که به طور خاص مسئول فراهم کردن غذا برای حیوانات می‌باشد.
feedway
Feedway به محلی اطلاق می‌شود که حیوانات برای تغذیه یا دسترسی به غذا حرکت می‌کنند.
feedwater
آبی که به بویلر تزریق می‌شود تا بخار تولید کند.
feelable
موادی که می‌توان آنها را با حواس لمس کرد.