foreadmonish
هشدار دادن به کسی در مورد موضوعی قبل از اینکه آن موضوع به وقوع بپیوندد.
foreadvertise
تبلیغ کردن چیزی به‌صورت پیش‌دستی قبل از وقوع آن، به منظور جلب توجه یا آماده‌سازی.
foreadvice
ارائه مشاوره یا راهنمایی به کسی پیش از وقوع مشکلات یا چالش‌ها.
foreadvise
پیش‌خبر دادن، به معنای اعلام یک خبر یا واقعه قبل از وقوع آن به دیگران است.
foreallege
پیش‌ادعا کردن، به معنای اظهار یا ادعا کردن چیزی قبل از بررسی دقیق آن است.
foreallot
پیش‌تخصیص دادن، به معنای تخصیص منابع یا زمان قبل از نیاز واقعی به آن است.
foreannounce
پیش‌اعلام کردن، به معنای اعلام رسمی یک خبر قبل از وقوع آن است.
foreannouncement
پیش‌اعلام، به معنای اعلام خبر یا اطلاعات قبل از وقوع آن است.
foreanswer
پیش‌پاسخ، به معنای پاسخی که قبل از یک سوال یا نیاز دریافت می‌شود.
foreappoint
این واژه به معنای منصوب کردن یا تعیین کردن به صورت پیش از موعد است.
foreappointment
به معنای منصوب کردن یا تعیین کردن به صورت پیش از موعد است.
foreassign
به معنای طبق برنامه از پیش تعیین کردن افرادی برای انجام کارها است.
foreassurance
به معنای ارائه اطمینان قبل از وقوع یک موضوع است.
forebackwardly
به معنای آماده‌شدن پیش از وقوع یک وضعیت خاص است.
forebay
به معنای فضایی است که آب قبل از ورود به مخزن در آن ذخیره می‌شود.
forebays
جایگاه‌های آبی (پیش از استخرها) که به تجمع و مدیریت آب کمک می‌کنند.
forebar
میله‌ای که برای پایداری ساختار به کار می‌رود.
forebearing
تحمل و صبر در برابر سختی‌ها و چالش‌ها.
forebemoan
ابراز تاسف در مورد موضوعاتی که هنوز به وقوع نپیوسته‌اند.
forebemoaned
غصه خوردن در مورد آینده یا موضوعات روی نداده.
forebespeak
پیشگویی کردن یا پیش بینی کردن وقایع آینده.
foreby
حرکت کردن به سمت جلو یا از کنار چیزی عبور کردن.
forebye
برای اشاره به خداحافظی یا ترک کردن مکانی.
forebitt
احساس ناامیدی یا افسردگی.
forebitten
برخی از افعال یا کارها که انجام آن‌ها مجاز نیست.
forebitter
شخصی که کمی به ناامیدی می‌انجامد.
forebless
احساس نقص یا بی‌قدرتی.
foreboard
پیش‌پنل، صفحه‌ای در جلو یک وسیله یا سازه که معمولاً برای ناوبری یا اشاره به سمت استفاده می‌شود.
forebodement
احساس یا تصور پیشین از وقوع یک حادثه ناخوشایند.
foreboder
شخصی که خبر از چیزهای ناخوشایند یا فاجعه‌ها می‌دهد.
forebody
قسمت جلویی یا پیشین یک موجود زنده.
forebodies
جمع پیش‌تن، بخش‌های جلویی یا پیشین چند موجود زنده.
forebodingly
به‌صورت پیش‌گویانه و با احساسات منفی بیان کردن.
forebodingness
احساس مبهم و نگران‌کننده‌ای که معمولاً به وقوع یک اتفاق منفی اشاره دارد.
foreboom
رونق یا افزایش قابل توجهی که به نظر می‌رسد در آینده نزدیک به وقوع خواهد پیوست.
forebooms
رونق‌ها و افزایش‌های پیش‌بینی‌شده که ممکن است در آینده نزدیک در عرصه‌های مختلف به وقوع بپیوندند.
foreboot
فرایند راه‌اندازی مجدد یک سیستم یا دستگاه از ابتدا.
forebow
قسمت جلویی یا پیش‌کمان یک کشتی یا ساز.
forebowels
روده‌های بالایی یا جلویی موجودات، به ویژه در زمینه هضم غذا.
forebowline
گره فوربویلین، یک نوع گره است که برای محکم کردن یک خط به یک جسم ثابت استفاده می‌شود.