frivolizing
فرآیند بیاحساسی، به طور مکرر اهمیت یک موضوع جدی را پایین آوردن.
frivoller
بیاحساستر، فردی که حتی بیشتر از حالت معمولی به مسائل جدی بیاحساسی میکند.
frivolously
به شیوهای بی اهمیت و سطحی، بدون در نظر گرفتن مسائل جدی و مهم.
frivolousness
ویژگی یا حالتی که به سطحی و بی اهمیت بودن اشاره دارد.
frixion
نوعی قلم و مداد محو کن که با استفاده از حرارت میتواند نوشتهها را پاک کند.
friz
به حالتی از مو اشاره دارد که به خاطر رطوبت یا عدم نگهداری مناسب، به هم ریخته و فر خورده به نظر میرسد.
frizado
به حالتی از مو اشاره دارد که فر و حالتدار است.
frize
بافت یا حالتی از یک ماده که دارای ظاهری فرزی و بافتی خاص است.
frized
فریز کردن به معنای حالت دادن به موها به صورت ایستا یا تکنیکی است که باعث میشود موها به مدت طولانی در حالت مناسب باقی بمانند.
frizel
فریزل نوعی مو یا جاذبه است که معمولاً به عنوان یک پوشش یا حالت مو شناخته میشود که به زیبایی کمک میکند.
frizer
فرایزر به فردی گفته میشود که به آرایش کردن مو تخصص دارد.
frizers
فرایزرها، به جمع آرایشگران یا افراد مجرب در آرایش مو اطلاق میشود.
frizes
به عملیاتی اطلاق میشود که در آن موها یا هنرها با استفاده از تکنیکهای خاص در حالت مخصوصی قرار میگیرند.
frizette
فریزت معمولاً به یک بخش آرایش مو اشاره دارد که به طور خاص برای زیبایی و تمایز طراحی شده است.
frizettes
فریزتها، دستههای کوچک و تابخورده از مو که معمولاً برای زیبایی به کار میروند.
frizing
فریز کردن، عملی که در آن موها به صورت تابدار و حالتدار در میآیند.
frizzen
فریزن، قطعهای در سلاحهای قدیمی که وظیفه جرقه زدن برای شعلهور شدن باروت را دارد.
frizzer
فرایزر، ابزاری است که برای حالتدار کردن مو به کار میرود.
frizzers
فریزها، ابزارهایی هستند که برای حالت دادن به موهای فر یا موجدار استفاده میشوند.
frizzily
فریز به طور غیر منظم و نامرتب، به ویژه در مورد موها به کار میرود.
frizziness
وز شدن، حالتی از موها که در آن موها به دلیل رطوبت یا خشکی، به صورت نامنظم و پف کرده به نظر میرسند.
frizzler
فرز فریز، ابزاری برای صاف کردن یا کنترل موهای وز شده.
frizzlers
فرزهای فریز، ابزارهای متفاوت برای مدیریت موهای وز شده.
frizzly
وز و شلوغ، توصیف مویی که به صورت غیرمنظم و حجیم به نظر میرسد.
frizzlier
وزتر، توصیف مویی که نسبت به دیگران وز بیشتری دارد.
frizzliest
وزترین، حالتی که بیشترین میزان وز را دارد.
frocked
پوشاندن یا لباس پوشیدن، به ویژه لباسهای نوع فراق که معمولاً شکیل و دلپذیر هستند.
frocking
عمل لباس پوشاندن، مخصوصاً به شیوهای خاص یا برای مقصود خاص.
frockless
بدون لباس فراق، به خصوص در مواقعی که انتظار پوشش خاصی وجود دارد.
frocklike
شبیه لباس نوع فراق، اشاره به طراحی یا شکل خاصی دارد.
frockmaker
سازنده یا طراح لباس نوع فراق، معمولاً به شیوهای حرفهای فعالیت میکند.
froebelist
یک فرد که به نظریه یا فلسفه فرابه کلی توجه دارد.
froeman
فروتن، شخصی با رویکرد خاص به زندگی، عموماً به طرز سنتی زندگی میکند.
frogeater
فروگن خور، شخصی که قورباغه میخورد و معمولاً این غذا در برخی فرهنگها خاص است.
frogeye
چشمان قورباغه، اشاره به شکل خاص و جذاب چشمان قورباغهها دارد.
frogeyed
چشمان قورباغهای، اشاره به ظاهر خاص و جذاب چشمان افراد دارد.
frogeyes
چشمان قورباغهها، اشاره به خاصیت درخشان و بزرگ چشمان آنها دارد.
frogface
چهره قورباغه، به ظاهری با ویژگیهای قورباغهای اشاره دارد که میتواند بامزه یا خاص باشد.
frogflower
گل قورباغه، گیاهی که معمولاً در مناطق مرطوب میروید و به دیدن حشرات معروف است.
frogfoot
پا قورباغه، اندام قورباغه که به راه رفتن و پرش کمک میکند.