imagistic
ایماژیستی، صفتی است که به شعر یا اثراتی که بر تصاویری واضح تمرکز دارند، اطلاق می‌شود.
imagistically
به‌صورت ایماژیستی، شیوه‌ای از بیان ایده‌ها است که بر تصویرسازی واضح و زنده تأکید دارد.
imagists
ایماژیست‌ها به گروهی از شاعران اطلاق می‌شوند که به اصول خاصی از تصویرسازی و نوآوری در شعر پایبند بودند.
imagnableness
قابل تصویرسازی، اشاره به قدرت تصوری ایده‌ها یا تصاویر دارد.
imagoes
ایمگاها به مرحله‌ی بزرگسالی حشرات اشاره دارند که پس از دگرگونی کامل به وجود می‌آیند.
imamah
امامت به معنای رهبری دینی و سیاسی در اسلام، به ویژه در مذهب شیعه است.
imamate
امامت به رهبری مذهبی و سیاسی اشاره دارد که بر اساس اصول اسلامی شکل می‌گیرد.
imamates
امامت‌ها به مجموعه‌ای از مقامات دینی که در تاریخ اسلام وجود داشتند اشاره دارد.
imambara
امام‌بارا به مکان‌هایی اطلاق می‌شود که برای برگزاری مراسم مذهبی و یادآوری وقایع عاشورا ساخته شده‌اند.
imambarah
امام‌باره به معنای محل تجمع برای عزاداری و مراسم‌های مذهبی در تاریخ اسلام است.
imambarra
امامبارا، محلی است که برای برگزاری مراسم مذهبی و عزاداری خصوصاً در ایام محرم استفاده می‌شود.
imamic
امامی، مربوط به نقش یا ویژگی‌های یک امام در دین اسلام.
imamship
امامت، به جایگاه رهبری در دین اسلام اشاره دارد که به عهده‌ی امام می‌باشد.
iman
ایمان، به معنای اعتقاد و باور به خداوند و اصول دین در اسلام.
imanlaut
ایمانلاوت، نام یک گیاه خاص در علم گیاه‌شناسی.
imantophyllum
ایمانتوفیلم، نوعی گیاه با خصوصیات خاص در زمینه گیاه‌شناسی.
imaret
ایمارَت در زبان فارسی به معنای آشپزخانه یا مکان طبخ غذا به صورت عمومی و برای مردم نیازمند است.
imarets
ایمارَت‌ها به اماکن عمومی طبخ غذا اشاره دارند که ممکن است در چندین نقطه یک شهر وجود داشته باشد.
imaum
ایمام به فردی اطلاق می‌شود که در جامعه اسلامی به عنوان رهبر نماز و تعلیمات دینی شناخته می‌شود.
imaumbarah
امام‌باره فضایی است که به عنوان مکان عبادت و جمع‌آوری نمازگزاران مورد استفاده قرار می‌گیرد.
imaums
ایمام‌ها به گروهی از رهبران نماز و دینی اطلاق می‌شود که در کنار هم قرار گرفته‌اند تا مسائل دینی را بررسی کنند.
imbalm
مومیایی کردن به حفاظت از اجساد و نگهداری حرفه‌ای آنها اشاره دارد، مخصوصاً در فرهنگ‌هایی که این عمل را برای احترام به مردگان انجام می‌دهند.
imbalmed
امبالم شده به معنای حفظ و نگهداری جسد با مواد خاص به منظور جلوگیری از تجزیه آن است.
imbalmer
امبالمر به کسی اطلاق می‌شود که جسد را برای نگهداری یا مراسم آماده می‌کند.
imbalmers
امبالمرها به گروهی از افرادی اشاره دارد که این حرفه را انجام می‌دهند.
imbalming
امبالم کردن به عمل حفظ و نگهداری جسد اطلاق می‌شود.
imbalmment
امبالم کردن به حالت یا فرآیند نگهداری جسد اشاره دارد.
imbalms
امبالم می‌کند به معنای حفظ و نگهداری جسد به وسیله مواد خاص است.
imban
ایمبان، نام یک مکان یا روستا.
imband
ادغام کردن، جمع کردن منافع یا اهداف.
imbannered
پرچم‌دار، مزین به پرچم یا نماد.
imbarge
سوار کشتی یا وسیله نقلیه آبی شدن.
imbark
سوار شدن بر روی وسیله نقلیه دریایی.
imbarkation
فرآیند سوار شدن به کشتی یا وسیله نقلیه دریایی.
imbarked
به معنای شروع یا آغاز یک سفر یا پروژه است.
imbarking
فرآیند آغاز سفر یا سوار شدن به وسیله نقلیه.
imbarkment
عمل آغاز سفر یا سوار شدن به وسیله حمل و نقل.
imbarks
فعل سوار شدن که به معنای شروع سفر به وسیله حمل و نقل است.
imbarn
وارد کردن یا گنجاندن ایده‌ها یا مفاهیم در یک کار دیگر.
imbase
پایه‌گذاری کردن یک موضوع بر اساس دلایل یا شواهد.