overmagnetic
دارای جذابیت فوقالعاده و جاذبهای که بیش از حد معمول است.
overmagnetically
به طور جذاب و جاذب بیش از حد؛ به طوری که توجه را شدیداً جلب کند.
overmagnify
بزرگنمایی بیش از حد، بهطور خاص به عمل یا فرایند بزرگتر و محوری کردن جزئیات یا جنبههای چیزی اشاره دارد.
overmagnification
بزرگنمایی بیش از حد، عمل یا نتیجه بزرگتر کردن یا قویتر کردن ویژگیها یا جنبههای یک موضوع است.
overmagnified
بزرگنمایی شده، به حالتی اشاره دارد که در آن چیزی به شکل غیرمعمول یا نادرست بزرگتر از آنچه که هست نشان داده شده است.
overmagnifies
به عمل بزرگتر کردن یا قویتر کردن خصیصهها یا جنبههای چیزی اشاره دارد.
overmagnifying
بزرگنمایی کردن، به عمل جالبی اشاره دارد که در آن چیزی به شکل نادرست و بیش از حد بزرگتر از آنچه که هست، نمایان میشود.
overmagnitude
بزرگنمایی، به حالتی اشاره دارد که در آن تأثیر یا اندازه یک رویداد بهطور غیرمعمول یا نادرست بزرگتر از آنچه که هست نشان داده میشود.
overmajority
اکثریت بالای آرا، به معنی دریافت بیش از نیمی از آرا یا تصمیمگیری که اکثریت بیشتری را شامل میشود.
overmalapert
بیش از حد بیادب، به معنای توهینآمیز و بیاحترامی در گفتار و رفتار.
overmanage
بیش از حد مدیریت کردن، به معنای نظارت و کنترل شدید بر روی رویهها یا افراد.
overmanaged
به معنای مدیریت بیش از حد است که میتواند به زیان پروژه یا افراد باشد.
overmanaging
مدیریت بیش از حد، به عمل نظارت و کنترل شدید بر روی افراد یا فرایندها اشاره دارد.
overmany
بیش از حد زیاد، به معنای تعداد بسیار زیادی از افراد یا چیزها.
overmantle
پرچمزنی، ناحیه یا سازهای که بالای شومینه قرار دارد و معمولاً به عنوان یک عنصر تزئینی عمل میکند.
overmarch
پیادهروی بیش از حد، حرکتی است که زمان یا فاصله بیشتری را در هنگام راهپیمایی پوشش میدهد.
overmark
نشانهگذاری بیش از حد، به معنای علامتگذاری یا برجستهسازی بیش از حد چیزی است.
overmarking
نشانهگذاری بیش از حد، به معنای اضافهکردن نشانهها یا علائم به یک سند یا اثر است.
overmarl
اوورمارل، لایهای خاکی غنی از مواد مغذی است که به بهبود کشاورزی و زراعت کمک میکند.
overmask
ماسکگذاری بیش از حد، به معنای پوشاندن یا پنهان کردن با مواد اضافی است.
overmast
برفراز به معنای تیرک یا بخش بالای یک کشتی است که برای حمایت از بادبانها استفاده میشود.
overmasterful
بسیار غالب، به معنای تسلط و مدیریت قوی بر دیگران است.
overmatter
مواد یا عناصر اضافی که میتوانند بر نتایج تأثیر منفی بگذارند.
overmature
بیش از حد رسیده به معنای میوه یا محصولی است که به مرحلهای رسیده که دیگر برای برداشت مناسب نیست.
overmaturely
به شکلی که به طرز غیرعادی یا نادرستی با سرعت بیشتری از حالت طبیعی رشد کرده است.
overmatureness
حالتی از بودن در مرحلهای پس از رسیدن به قوام یا زمان ایدهال.
overmaturity
وضعیتی که در آن چیزی بسیار پیشرفته یا بیشتر از نیاز معمول خود توسعه یافته است.
overmean
بیشتر از حد معمول یعنی به شکلی نامعقول و غیرطبیعی.
overmeanly
به شکلی که به شدت و نامعقول دور از واقعیت یا افراطی باشد.
overmeanness
بدجنس بودن، به معنای بیش از حد بدخلق یا بیرحم بودن به دیگران.
overmeddle
بیش از حد مداخله کردن، به معنای دخالت زیاد در امور دیگران.
overmeddled
به معنای این است که در موردی بیش از حد مداخله شده باشد.
overmeek
نرمخویی بیش از حد، به معنای عدم قدرت و قاطعیت در رفتار.
overmeekly
به شکل بسیار نرم و ملاحظهکارانه، به خصوص در برابر انتقاد یا فشار.
overmeekness
بسیار ملایم بودن، حالت یا ویژگی فردی که بیش از حد نرم و خ submissive باشد.