oversimply
خیلی ساده کردن؛ به معنای نادیده گرفتن جزئیات یا پیچیدگی‌های یک وضعیت.
oversimplicity
سادگی بیش از حد، ترسیم یا تبیین یک موضوع به شکلی که نقاط قوت یا جزئیات آن نادیده گرفته شود.
oversystematic
بیش از حد سیستماتیک، به معنای تلاش برای کنترل و سازماندهی بیش از اندازه یک فرآیند یا سیستم.
oversystematically
به صورت بیش از حد سیستماتیک، به معنای انجام یک کار به شیوه‌ای بیش از حد بر اساس نظام یا ساختار.
oversystematicalness
بیش سیستماتیک بودن، به معنای وجود ترتیب و نظام بیش از حد در یک تحلیل یا فرآیند.
oversystematize
بیش از حد سیستماتیک کردن، به معنای تلاش برای سازماندهی جزئیات به شکلی که از لحاظ انعطاف پذیری محدودیت ایجاد کند.
oversystematized
بیش از حد سیستماتیک شده، به معنای تبدیل یک روش به درجه‌ای که امکان تغییر و انطباق را کاهش دهد.
oversystematizing
سیستم‌سازی بیش از حد، به معنای ایجاد ساختارهای پیچیده در یک فرآیند است که می‌تواند به انعطاف‌پذیری کم و دشواری در عمل منجر شود.
oversizes
بزرگی‌های بیش از حد، به معنی اندازه‌هایی است که از حد معمول بزرگ‌تر هستند.
oversizing
بزرگ‌سازی، به معنی ایجاد اندازه‌هایی است که بزرگ‌تر از نیاز هستند.
overskeptical
بدبینی بیش از حد، به معنای داشتن شک و تردید بیشتری نسبت به اوضاع یا افراد است.
overskeptically
به طور بیش از حد بدبینانه، به معنای داشتن شک و تردید بیشتری در ارزیابی بودن یک موقعیت یا اطلاعات.
overskepticalness
بدبینی بیش از حد، به معنای ویژگی یا حالتی است که در آن فرد نسبت به محیط یا دیگران شک و تردید زیادی دارد.
overskeptticism
سخت‌گیری و انتقاد شدید نسبت به خود و دیگران که باعث عدم اعتماد و تردید می‌شود.
overskim
به‌سرعت نگاهی به چیزی انداختن بدون جزییات، مانند مرور کتاب یا متن.
overskip
نادیده گرفتن یا عبور کردن از بخشی از چیزی به طور غیرعمد.
overskipper
شخصی که به طور مکرر بخش‌هایی را نادیده می‌گیرد و از دست می‌دهد.
overslack
عدم توجه و جدیت در انجام کارها که می‌تواند باعث مشکلات شود.
overslander
شخصی که در انتخاب مسیر یا راه رسیدن به جایی دقت کمتری دارد و ممکن است راه‌های طولانی‌تری را انتخاب کند.
overslavish
بیش از حد لوکس، به معنای تجمل و ثروت غیرضروری، که معمولاً با زیاده‌روی در امور مرتبط است.
overslavishly
به طور بیش از حد لوکس، به شیوه‌ای که تجمل و زیاده‌روی را در بر دارد.
overslavishness
زیاده‌روی در تجمل، وضعیتی که در آن تجمل و رفاه به طور نامناسبی به نمایش گذاشته می‌شود.
overslid
لغزیدن به سمت جلو یا خارج از جایی به طور غیرارادی.
overslidden
عبارت است از لغزیدن به سمت جلو یا خارج از جایی، به طوری که مورد نظر نرسد.
overslide
به معنای سر خوردن از جای خود در شرایط خاص.
oversliding
سر خوردن بیش از حد، به ویژه در حین رانندگی به اثر لغزشی اشاره دارد که ممکن است به کنترل از دست رفته منجر شود.
overslight
تنظیمات جزئی و کوچک که ممکن است تأثیر زیادی بر نتیجه نهایی داشته باشند.
overslip
به معنای از دست رفتن یا نادیده گرفتن موعدها و برنامه‌ها به نحوی جزئی.
overslipped
عبارت برای زمانی که شخصی در انجام عملی ناتوان می‌شود یا زمان مقرر را از دست می‌دهد.
overslipping
فرایند از دست دادن موعدها و انجام وظایف که ممکن است عواقبی داشته باشد.
overslips
جا گذاشتن‌های مکرر در زمان مقرر یا انجام وظایف که بیانگر ناتوانی است.
overslipt
به معنای خواب رفتن بیش از حد و از دست دادن فرصتها یا زمان مهم.
overslop
به معنای شیب یا انحراف بیش از حد از خط مستقیم در یک ساختار یا سطح.
overslope
حالت شیب دار یا انحراف بیش از حد در یک سطح، به ویژه در زمین طبیعی.
overslow
کاهش سرعت غیر طبیعی یا بیش از حد که ممکن است مشکلاتی ایجاد کند.
overslowly
آرامی بیش از حد در انجام کاری که ممکن است موانع ایجاد کند.
overslowness
وضعیت کندی بیش از حد که می‌تواند اثرات منفی ایجاد کند.
overslur
Overslur به معنی کشیدن بیش از حد یا طوری صحبت کردن است که باعث شود کلمات به طور غیرطبیعی طولانی شوند.
oversmall
Oversmall به معنای کوچک‌تر از حدی است که باید باشد و احساس محدودیت یا ناراحتی ایجاد کند.
oversman
Oversman به معنای مردی با مسئولیت‌های بیشتر یا اثرگذارتر در گروه است.