overspeediness
سرعت غیرمجاز، اشاره به حالت یا کیفیت رانندگی با سرعت بالا دارد.
overspender
بیش‌خرج یعنی کسی که به طور مستمر بیش از حد و خارج از توان خود هزینه می‌کند.
overspice
بیش ادویه زدن یعنی اضافه کردن مقدار زیادی ادویه به غذا که طعم آن را بیش از حد تند یا قوی می‌کند.
overspiced
بیش ادویه‌دار به غذایی گفته می‌شود که در آن از ادویه بیش از حد استفاده شده است.
overspicing
بیش ادویه زدن به عمل استفاده‌ی بیش از حد از ادویه در پخت و پز اشاره دارد.
overspilled
بیش از حد ریخته به حالتی اطلاق می‌شود که مقدار زیادی از مایع بر روی سطح میریزد.
overspilling
سرریز شدن به معنی جاری شدن مایعات از لبه یک ظرف به دلیل پر شدن بیش از حد آن است.
overspilt
به معنی ریختن یا پاشیدن بیش از حد مایعات از ظرف یا سطحی است.
overspins
به معنای چرخش بیش از حد و ناخواسته یک جسم گردان است.
oversplash
به معنای ریختن یا پاشیدن آب یا مایعات به طور بیش از حد و فراتر از حد انتظار است.
overspoke
به این معناست که فرد بیش از آنچه که لازم است یا مجاز است صحبت می‌کند.
overspoken
به معنای بیان بیش از حد احساسات یا نظرات به گونه‌ای که به درستی درک نشود.
overspring
به معنای رشد یا جوانه زدن بیش از حد و خارج از انتظار است.
oversprinkle
پاشیدن بیش از حد، به ویژه در مورد مواد مانند نمک یا زینت‌هایی که در سطحی پخش می‌شوند.
oversprung
پرش بیش از حد، اشاره به حالتی که کسی یا چیزی فراتر از حد معمول می‌پرد.
overspun
چرخاندن یا بیان کردن به طور افراطی یا اضافی، معمولاً به معنی واقعی یا داستانی.
oversqueak
جیرجیر کردن بیش از حد، معمولاً برای اجسام یا مواد صوتی که صدا می‌دهند استفاده می‌شود.
oversqueamish
بیش از حد حساس و یا بی‌تاب، به ویژه در مورد مشکلات جسمی یا وضعیت‌های ناخوشایند.
oversqueamishly
به طرز بیش از حد حساس و یا بی‌تاب، به ویژه در نحوه بیان یا واکنش به شرایط ناخوشایند.
oversqueamishness
زودرنجی، یا حساسیّت بیش از حد به مسائل کوچک و جزئی، که می‌تواند باعث شود فرد نتواند به راحتی با محیط یا دیگران ارتباط برقرار کند.
oversshot
تیراندازی که از حد لازم فراتر رفته است و سبب عدم دقت در هدف می‌شود.
overstayal
ماندن بیش از حد در یک محل که ممکن است باعث احساس عدم راحتی برای میزبان یا افراد دیگر شود.
overstaid
بیش از حد ماندن، به معنای ماندن در جایی به مدت طولانی‌تر از آنچه که مناسب یا خوشایند است.
overstain
رنگ زدن یا لکه‌دار کردن بیش از حد یک سطح به طوری که ظاهر و کیفیت آن را تحت تاثیر قرار دهد.
overstale
به معنای مانده، که به غذا یا ماده دیگری اطلاق می‌شود که دیگر تازگی ندارد و ممکن است خوراکی نباشد.
overstalely
به معنای ویرانگر به گوش می‌آید یا نامفهوم به نظر می‌رسد.
overstaleness
وضعیتی که به منظور تازگی یا تازگی کم شده است.
overstalled
به حالتی اشاره دارد که متوقف شده و قادر به ادامه نیست.
overstand
فهم عمیق‌تر و فرای درک عادی از یک وضعیت یا مفهوم.
overstanding
به معنای درک عمیق‌تر از یک موضوع یا وضعیت، معمولا در زمینه‌های اجتماعی و فرهنگی.
overstarch
به روند اضافه کردن نشاسته به پارچه اشاره دارد، معمولاً برای ایجاد سفتی و ظاهر سرسخت.
overstaring
خیره شدن بیش از حد به چیزی، به طوری که ممکن است احساس ناراحتی ایجاد کند.
overstately
به طرز با وقار و شکوهمند، به ویژه زمانی که کسی به شکلی مؤثر و تحت تأثیر قرار می گیرد.
oversteadfast
قوت و ثبات بیش از حد در حمایت از یک ایده یا فرد.
oversteadfastly
با استقامت و پایداری غیرمعمول، به طوری که فرد بدون شک و تردید پشتیبانی می‌کند.
oversteadfastness
حالت یا ویژگی استوار بودن به طور بیش از حد و یک حس لجبازی.
oversteady
به معنای سرسخت و ثابت در انجام کارها، به ویژه در نقاشی یا کارهای دستی.
oversteadily
به معنای حرکت یا انجام کارها به شکلی ناپایدار و بدون ثبات است.
oversteadiness
وضعیتی که در آن فرد یا چیزی به شدت ناپایدار است.
overstiff
بیش از حد سفت یا خشک به گونه‌ای که ناپایدار باشد.