pumpkinish
به رنگ یا ظاهری اشاره دارد که شبیه کدو تنبل است.
pumpkinity
ویژگی یا حالت کدو تنبل بودن، به ویژه در هنر یا تزئینات.
pumpknot
پمکت نوت، نوعی گره یا پیچش برای نگه‌داشتن گیاهان یا پیچک‌ها به شیوه‌ای منظم و مرتب.
pumple
پمپل کردن، فشار دادن یا نرم کردن یک ماده برای مخلوط شدن بهتر یا جلوگیری از جمع شدن آن.
pumpless
بدون پمپ، توصیف یک سیستم یا دستگاه که به پمپ نیازی ندارد و عملکرد آن بدون آن انجام می‌شود.
pumplike
دارای کیفیت یا ویژگی‌های مشابه با پمپ، به‌ویژه در طراحی یا عملکرد.
pumpman
پمپ‌مان، فردی که مسئولیت مدیریت و کنترل پمپ‌ها یا سیستم‌های مرتبط را دارد.
pumpmen
پمپ‌مردان، جمع کلمه پمپ‌مان، افرادی که مسئولیت مدیریت و کنترل پمپ‌ها یا سیستم‌های مرتبط را بر عهده دارند.
pumpsman
پامپ‌من، شخصی است که وظیفه راه‌اندازی و نگهداری دستگاه‌های پمپاژ آب را بر عهده دارد.
pumpwell
پمپ‌چاه، یک سازه است که برای جمع‌آوری و مدیریت آب اضافی طراحی می‌شود.
pumpwright
پامپ‌ساز، شخصی است که در ساخت و طراحی پمپ‌ها تخصص دارد.
punaise
پونازه، میخ یا سوزنی است که برای چسباندن کاغذ یا اشیاء به سطح دیگر استفاده می‌شود.
punalua
پنالوا، یک نوع خانواده یا ساختار خانوادگی است که غالباً شامل دو یا چند زوج است.
punaluan
پنالوان، برادر و خواهری یا مبتنی بر روابط خانوادگی عمیق‌تر است.
punamu
پونامو، نوعی سنگ سبز و گرانبها که در نیوزیلند یافت می‌شود و به عنوان جواهر و برای تزئینات استفاده می‌گردد.
punatoo
پوناتو، یک اصطلاح غیررسمی و سرگرم‌کننده که به طور بازیگوشانه در محاورات استفاده می‌گردد.
punce
پونس کردن، به معنای جهش یا برگشتن خفیف به عقب بعد از برخورد با سطحی.
punchayet
پونچایت، یک نهاد اجتماعی شامل تعدادی بزرگسال و متنفذ در یک جامعه که به حل و فصل اختلافات و اداره امور محلی می‌پردازد.
puncher
پانچر، ابزاری برای ایجاد سوراخ در کاغذ یا مواد دیگر، معمولاً در ادارات و مدارس مورد استفاده قرار می‌گیرد.
punchers
پانچرها، ابزاری مشابه پانچرهای تکی که معمولاً برای دسته‌بندی و مرتب‌سازی کاغذها استفاده می‌شود.
punchiness
سرزندگی، توانایی ایجاد تأثیر قوی و ملموس، به ویژه در موسیقی یا نوشتار.
punchless
بدون جذابیت یا تأثیر، به ویژه در مورد سخنرانی یا اثر.
punchlike
شباهت به اثر یا صدای یک ضربه، معمولاً توصیفی از صدا یا احساس است.
punchproof
مقاوم در برابر ضربات، به خصوص در مورد مواد یا وسایل حفاظتی.
punct
نقطه‌گذاری، عمل افزودن نشانه‌های نگارشی مانند نقطه، ویرگول و غیره.
punctal
دقیق، زمانی که فرد به موقع و به موقع به قرارها یا وظایف خود می‌رسد.
punctated
علامت‌گذاری شده؛ به معنی متنی که علائم نگارشی به صورت صحیح در آن قرار داده شده است.
punctatim
به معنای به‌طور دقیق و مو به مو، به‌ویژه درباره نقل قول‌ها.
punctation
علامت‌گذاری؛ مجموعه‌ای از علائم نگارشی که مشخص می‌کنند چطور یک متن باید خوانده شود.
punctator
علامت‌گذار؛ کسی که مسئول علامت‌گذاری متن‌ها می‌باشد.
puncticular
دقیق؛ به معنی توجه به جزئیات در نوشتن یا ویرایش.
puncticulate
نقاط‌نقطه‌ای؛ به معنی وجود نقاط ریز و مشخص بر روی یک سطح.
puncticulose
نقطه‌دار، توصیف چیزی است که شامل نقاط یا علامت‌های کوچک است.
punctiform
نقطه‌مانند، به ویژگی‌هایی اشاره دارد که شکل یا ظاهر آنها شبیه نقاط است.
punctiliar
نقطه‌ای، به دقت و توجه به جزئیات و جزئیات تاکید دارد.
punctiliomonger
جزئی‌نگر، به فردی اطلاق می‌شود که به شدت به جزئیات کوچک اهمیت می‌دهد.
punctiliosity
جزئی‌نگری، به دقت و توجه به جزئیات و قوانین اشاره دارد.
punctiliously
با دقت، به معنای پیروی دقیق از قواعد یا جزئیات است.
punctiliousness
دقت در پیروی از قوانین و جزئیات به‌ویژه در تعاملات اجتماعی و رسمی.
punction
استفاده از نشانه‌ها و علامت‌ها در نوشتار به منظور ایجاد وضوح.