slickpaper
نوعی کاغذ که سطحی صاف و صیقلی دارد و معمولاً برای چاپ با کیفیت بالا به کار میرود.
slickstone
نوعی سنگ نرم و صیقلی که معمولاً در طبیعت یافت میشود و برای طراحیها و عملیات عمرانی به کار میرود.
slidable
قابل حرکت و لغزش، معمولاً برای اشیاء یا مکانهایی که میتوانند به راحتی جابجا شوند.
slidableness
ویژگی یا کیفیت قابل حرکت یا لغزش که معمولاً در تجهیزاتی که باید به آسانی جابجا شوند استفاده میشود.
slidage
میزان یا نوع لغزش در اجزای مختلف که بر روی هم تاثیر میگذارد.
slidden
اسلایدن به معنای حرکت کردن به آرامی یا لغزیدن است.
slidder
سرسره، وسیلهای در پارکهای بازی که به کودکان اجازهٔ سر خوردن به سمت پایین را میدهد.
sliddery
لیز بودن، اشاره به سطحی که به راحتی میتوان بر روی آن لغزید.
slidderness
لیز بودن، ویژگیای که بر اساس آن میتوان به راحتی لغزید.
sliddry
لیز، اشاره به حالتی که سطح وضعیت در آن لغزنده است.
slideable
قابل سر خوردن، به معنای قابلیت حرکت در یک راستا مانند یک سرسره.
slideableness
خاصیت سرخوردن، توانایی یک ماده یا سطح برای سر خوردن یا حرکت بر روی آن.
slideably
بهصورت سرخوردنی، به گونهای که بتوان به راحتی و بدون مشکل سر خورد.
slided
از اصطلاح سرخوردن یا کشیده شدن استفاده میشود، زمانی که چیزی به آرامی و بهراحتی حرکت کند.
slidefilm
فیلم اسلاید، نوعی فیلم عکس که تصویر برداری از آن به صورت رنگی و با وضوح بالا انجام میشود.
slidegroat
اسلایدگروت، نوعی ماده غذایی یا افزودنی که بافت را بهبود میبخشد.
slidehead
سر اسلاید، قسمتی از تجهیزات که به جهتگیری و تمرکز کمک میکند.
slideknot
گرهای که به راحتی میتوان آن را سفت کرد یا شل کرد، معمولاً در مواقعی استفاده میشود که نیاز به تنظیمات سریع است.
slideman
فردی که در انجام حرکات لغزشی متخصص است، معمولاً در ورزش یا تکنیکهای خاص.
slideproof
ماده یا شیئی که به هیچ وجه لغز نمیخورد، معمولاً برای جلوگیری از خطرات ناشی از افتادن.
slidingly
به طوری که به آرامی و بدون کشش حرکت کند، معمولاً در شرایط لغزنده.
slidingness
ویژگی شیئی که آن را لغزنده میکند، معمولاً به تأثیرات آن در حرکت یا ایمنی اشاره دارد.
slidometer
ابزاری که برای اندازهگیری و تحلیل لغزش سطوح مورد استفاده قرار میگیرد.
slier
حیلهگر، کسی که برای رسیدن به اهداف خود از ترفندها و فریبها استفاده میکند.
sliest
حیلهگرترین، کسی که به حدی فریبنده و زیرک است که دیگران را به راحتی فریب میدهد.
slifter
حیلهگر، فردی که برای تظاهر یا فریبکاری از زیرکی بیشتری استفاده میکند.
sliggeen
سلیگین، یک موجود خیالی یا واقعی که به نیکی و خوششانسی مرتبط است.
slighten
کاهش دادن، کم کردن یا سبکتر کردن یک بار یا فشار.
slighty
کمی، به اندازه کم یا ناچیز.
slightier
کمی کمتر، درجهای پایینتر از چیزی در مقایسه.
slightiest
حداقل یا کوچکترین مقدار در مقایسه با دیگر چیزها.
slightily
به طور اندک یا مختصر، به صورت جزئی.
slightish
به معنای کمی یا جزیی، نه به صورت واضح.
slightness
سبکی به معنای کم بودن وزن یا شدت چیزی است.
slyish
زیرکی به معنای هوشیاری و فریبندگی به صورت ملایم است.
slik
صاف و براق به معنای بینقص و نمایانگر کیفیت بالا است.
slimeman
مرد لاغر به معنای فردی است که از لحاظ جسمانی دارای وزن پایین و قد بلند است.
slimemen
مردان لاغر به معنای افرادی است که از لحاظ جسمانی لاغر و باریک هستند.