stragglingly
به طور عقب‌مانده یا با فاصله از دیگران حرکت کردن.
stragular
استراگولار، اشاره به شکل یا ساختار خاصی دارد که مرتب و منظم نیست.
stragulum
استرگولوم، به ساختار یا ویژگی خاصی در زیست‌شناسی اشاره دارد.
strayaway
دورشدن یا دور شدن از راه یا مسیری که در آن قرار دارید.
strayer
دورشده، فردی است که دائما از راه خود منحرف می‌شود.
strayers
دورشدگان، گروهی از افراد هستند که به راحتی از مسیر خود خارج می‌شوند.
straightabout
صریح و بی‌پرده، به معنای بیان حقیقت به صورت واضح و بدون توجیه است.
straightbred
straightbred به معنی حیواناتی است که از نسل خالص وارداتی و بدون اختلاط با نژادهای دیگر به وجود آمده‌اند.
straighted
straightened به معنی صاف کردن یا مرتب کردن چیزی است.
straightedged
straightedged به معنی داشتن لبه‌هایی با خطوط صاف و بدون انحنا است.
straightedging
straightedging به معنای روش صاف‌کردن لبه‌ها یا سطوح برای افزایش دقت و کیفیت است.
straightener
straightener به معنی وسیله‌ای است که برای صاف کردن یا مرتب کردن اشیاء، به ویژه مو، استفاده می‌شود.
straighteners
straighteners به معنای وسایل یا ابزارهایی است که برای صاف کردن استفاده می‌شوند.
straightforwardness
سادگی، داشتن طرز بیان روشن و بدون پیچیدگی در ارتباط با دیگران.
straightforwards
ساده و بدون پیچیدگی، به راحتی قابل درک.
straightfoward
حالت غلط املایی 'straightforward'، به معنای ساده و بی‌پشتوانه.
straighthead
فردی که همیشه حقیقت را می‌گوید و از گفتن موارد پیچیده خودداری می‌کند.
straighting
تنظیم و مرتب کردن یا درست کردن جزئیات و مراحل.
straightish
مقدار کمی از صراحت و راستای مستقیم، نه کاملاً مستقیم.
straightly
به معنای به طور مستقیم یا بدون انحراف به سمت چپ یا راست است.
straightness
حالت یا کیفیت مستقیم بودن، عدم انحراف.
straighttail
ترکیب حرکتی در ورزش یا ژیمناستیک که در آن بدن به شکل مستقیم قرار دارد.
straightup
به معنای به طور مستقیم و بدون هیچ گونه ابهام است.
straightways
به معنای به طور مستقیم و بی‌درنگ یا بدون انحراف است.
straightwards
به معنای به سمت جلو یا مستقیم در یک مسیر است.
straightwise
به صورت مستقیم و بدون انحراف، به عنوان یک قید یا ادبیات خاص استفاده می‌شود.
straik
کشیدن، حرکت دادن، و یا به شیوه‌ای خاص عمل کردن.
straike
ضربه زدن یا عمل سریع در هنگام مناسب، اغلب در تجارت یا فرصت‌ها.
strail
ردپا یا نشانه‌ای که از یک عمل یا شی باقی می‌ماند.
strayling
سگی یا گربه‌ای که گم شده یا در جایی بی‌سرپرست است.
strainable
موادی که می‌توانند فشار یا کشش را تحمل کنند.
strainableness
قابلیت کشسانی، خصوصیتی در مواد که نشان‌دهنده توانایی آنها برای تغییر شکل زیر بار است.
strainably
به صورت کشسان، به طوری که امکان تغییر شکل وجود داشته باشد.
strainedly
به طور تنش‌آلود، با احساس فشار یا ناراحتی.
strainedness
وضعیت تنش یا فشار، به ویژه در ابراز احساسات یا صدا.
strainerman
مدیریت که مسئول کشش و کار با ماشین‌آلات سنگین است.
strainermen
مدیران که کار با ماشین‌آلات سنگین و کشش را مدیریت می‌کنند.
strainingly
به سختی یا با زحمت به طوری که نشان دهنده تلاش زیاد باشد.
strainless
بدون درد یا زحمت، اشاره به راحتی و آسانی.
strainlessly
به صورت بدون درد یا زحمت، به راحتی.