forehearth
پیشکوره به ناحیهای اشاره دارد که فلز مذاب از آن خارج میشود.
foreheater
پیشگرمکن دستگاهی است که مواد را قبل از فرآیند اصلی گرم میکند.
forehent
پیشکشیدن به معنی کشیدن یا بلند کردن چیزی به جلو است.
forehew
پیشبرش به معنای بریدن یا قطع چیزی قبل از زمان مناسب است.
forehill
پیشکوه، تپه یا بلندی در ابتدای یک کوه است که اغلب نمایی از بالا را میدهد.
forehinting
اشارههای پیشین، نشانههایی که به رخدادهای بعدی در یک داستان یا روایت اشاره دارد.
forehold
پیشگیره، محلی در کشتی است که برای بار یا اجناس استفاده میشود.
forehood
پیشبند، قسمتی از لباس که سر را پوشش میدهد.
forehoof
پیشپایه، پای جلویی یک حیوان به ویژه در مورد اسبها است.
forehoofs
پیشپایهها، به پایهای جلویی چندین حیوان اطلاق میشود.
forehook
قلاب پیشین، نوعی قلاب که در جلو قرار دارد و معمولاً برای صید استفاده میشود.
forehooves
پاهای جلویی حیواناتچه، به ویژه اسبها، که در حرکات آنها نقش مهمی دارند.
forehorse
اسب پیشین، اسبی که در جلو تیم قرار دارد و بار را میکشد.
foreyear
سال پیش رو، سالی که فراتر از سال جاری قرار دارد و در آینده باید با آن مواجه شویم.
foreigneering
مهندسی بینالمللی، فعالیتهای مهندسی که فراتر از مرزهای ملی اجرا میشوند.
foreignership
وضعیت خارجی، به معنای حقوق و مزایای مرتبط با کار و زندگی در یک کشور دیگر.
foreignism
foreignism به استفاده یا تأثیر عناصر زبان خارجی در زبان یا فرهنگ یک کشور اشاره دارد
foreignization
foreignization به فرایند حفظ عناصر فرهنگی و زبانی اصلی در حین ترجمه اشاره دارد.
foreignize
foreignize به عمل تطبیق یا تغییر یک متن به منظور شامل کردن عناصر خارجی و فرهنگی اشاره دارد.
foreignly
foreignly به طرز صحبت یا نوشتاری اشاره دارد که شامل عناصر یا عبارات از زبانهای دیگر باشد.
foreignness
foreignness به کیفیت یا حالت غریبه بودن یا غیرملی بودن در یک زمینه اشاره دارد.
foreigns
foreigns به افرادی اشاره دارد که از کشور دیگری آمدهاند.
foreimagination
پیشتصور، توانایی تصور و تجسم افکار یا تصورات قبل از واقعی شدن آنها.
foreimagine
پیشتصور کردن، اقدام به تصور یا در نظر گرفتن نتایج یا سناریوهای آینده.
foreimpressed
تحت تأثیر قرار گرفتن قبل از مشاهده یا تجربه واقعی چیزی.
foreimpression
پیشتصور، تأثیری که بر اساس نظرات یا مشاهدات اولیه شکل میگیرد.
foreinstruct
آموزش یا اطلاعرسانی به صورت پیشینی یا قبل از شروع یک فعالیت.
foreintend
پیشنهاد کردن، بیان کردن نیت یا برنامهای قبل از وقوع آن.
foreiron
پیشزنی، فرایند ساختن اشیاء فلزی با شکلگیری و عملیات حرارتی.
forejudger
پیشداوری، قضاوت درباره چیزی یا کسی قبل از داشتن اطلاعات کافی.
forekeel
پیشزنی، فرایند شکلدهی به بخشی از قایق برای تعادل و پایداری.
foreking
پیشوایی که نگرش و دیدگاههای آیندهنگرانه دارد.
foreknee
بخش جلویی زانو، اصطلاحی در آناتومی که به قسمت جلو زانو اشاره دارد.
foreknowable
قابل پیشبینی، صفتی برای توصیف حالتی که امکان پیشبینی آینده وجود دارد.
foreknower
کسی که توانایی پیشبینی آینده را دارد؛ پیشبین.
foreknowingly
بهطور آگاهانه، با علم به چیزی، معمولاً در ارتباط با دانستن پیامدها.
forel
نوعی ماهی که معمولاً در آبهای عمیق زندگی میکند.