overbeat
بیش از حد زدن یا تکرار کردن یک الگو یا پیام به گونه‌ای که اثر آن کاهش یابد.
overbeating
ضربه زدن یا تکرار یک مفهوم به نحوی که آن مفهوم واضح یا مؤثر نباشد.
overbeetling
تأکید یا فشار زیاد بر یک موضوع یا ایده که موجب سلب رضایت دیگران می‌شود.
overbelief
ایمان یا اعتقاد غیرمنطقی به یک ایده یا توانایی، که ممکن است به واقعیت نزدیک نباشد.
overbend
خم کردن چیزی به طور غیرطبیعی یا بیش از حد، که ممکن است منجر به شکست آن شود.
overbepatched
بیش از حد وصله زده شده، به حالتی اشاره دارد که یک نرم‌افزار یا برنامه به طور غیرضروری زیاد وصله یا به روزرسانی شده باشد.
overberg
اووربرگ، نام منطقه‌ای در آفریقای جنوبی است که به خاطر مناظر طبیعی و زیبایی‌های طبیعی‌اش مشهور است.
overbet
شرط بندی بیش از حد، به معنای گذاشتن مبلغی بیشتر از آنچه که معمولاً در یک دست یا گیم قرار می‌گیرد.
overbets
شرط بندی‌های بیش از حد، به معنای قرار دادن مبلغ‌های بالا در یک بازی یا شرط بندی است.
overbetted
بیش از حد شرط بندی شده، به حالتی اشاره دارد که بازیکن مبلغی بیشتر از معمول در یک دست یا بازی شرط می‌بندد.
overbetting
بیش از حد شرط بندی کردن، به معنای قرار دادن مبلغ‌های نامتناسب در یک بازی یا شرط بندی است.
overby
عبور کردن یا رد شدن از کنار چیزی.
overbias
تمایل یا جانبداری بیش از حد نسبت به یک نظر یا دیدگاه.
overbidden
عملی که در آن قیمتی بالاتر از آنچه تعیین شده، پیشنهاد می‌شود.
overbide
لغو یا نادیده گرفتن یک قانون یا تصمیم قبلی.
overbig
بزرگتر از آنچه که لازم است یا معمولی باشد.
overbigness
حالت بزرگ بودن بیش از حد؛ چیزی یا موضوعی که بسیار بزرگ است.
overbill
بیش از حد صورت حساب کردن، به معنای اعمال هزینه ای بالاتر از واقعیات یا به کار بردن قیمت‌های نادرست در صورتحساب است.
overbillow
بیش از حد طغیانی شدن، به معنای بالا آمدن یا جریان پیدا کردن بیشتر از معمول، به ویژه در زمینه آب یا مایعات است.
overbit
بیش از حد خرد کردن یا گاز زدن به چیزی، به معنای آسیب رساندن یا به حدی تجزیه کردن که به خصوصیت آن آسیب برسد.
overbitten
بیش از حد تحت تاثیر قرار گرفتن، به معنای احساساتی شدن به شدت تحت تاثیر یک داستان یا رویداد.
overbitter
بیش از حد تلخ، به معنای طعم یا احساس تلخی که از حد معمول تجاوز کند.
overbitterly
به طور بیش از حد تلخ، به معنای بیان احساسات یا نظرات به طرز بسیار منفی و تلخ.
overbitterness
تلخی زیاد، حالتی عاطفی که در آن فرد به شدت احساس تلخی و ناامیدی می‌کند و این احساس باعث منفی شدن تعاملات اجتماعی خواهد شد.
overblack
سیاهی بیش از حد، حالتی که در آن رنگ سیاه به طور غیر طبیعی یا زیاد مورد استفاده قرار می‌گیرد.
overblame
سرزنش بیش از حد، حالتی که در آن افراد به طرز ناعادلانه یا غیر منطقی کسی یا چیزی را سرزنش می‌کنند.
overblamed
سرزنش بیش از حد شده، حالتی که در آن یک فرد به نادرستی به خاطر کارهای انجام نشده یا نتایج منفی سرزنش می‌شود.
overblaming
سرزنش بیش از حد، عمل از سرزنش بیش از حد دیگران برای مشکلات یا اشتباهات.
overblanch
سفید کردن بیش از حد، فرآیند پختن مواد غذایی تا حدی که ویژگی‌های رنگ و مزه آنها از بین برود.
overblaze
بیش از حد شعله‌ور شدن، حالتی که آتش بیش از حد معمول یا نرمال روشن یا شعله‌ور می‌شود.
overbleach
بیش از حد سفید کردن، به معنای استفاده بیش از حد از مواد سفیدکننده که می‌تواند باعث آسیب شود.
overblessed
بیش از حد برکت یافته، حالتی که احساس خوش شانسی یا سعادت زیاد می‌کنید.
overblessedness
حالتی از احساس برکت بیشتر از حد، سپاسگزاری و قدردانی عمیق.
overblew
بیش از حد فوت کردن یا دمیدن به چیزی، که ممکن است باعث آسیب یا آسیب‌پذیری شود.
overblind
بیش از حد کور کردن، به معنای ایجاد حالت عدم دید یا ضعف بینایی به دلیل عوامل مختلف.
overblindly
به‌صورت نابینا و بدون تفکر یا عاقبت‌نگری، تحت تأثیر شرایط قرار گرفتن.
overblithe
بیش از حد شاد و خوشحال، به‌طوری که ممکن است بی‌توجهی به مسائل جدی را به دنبال داشته باشد.
overbloom
شکوفا شدن بیش از حد گل‌ها یا گیاهان، به‌ویژه به دلیل شرایط ایده‌آل.
overblow
بزرگ‌نمایی کردن یا اغراق در مورد چیزی، به‌ویژه در مورد مشکلات یا دستاوردها.
overblows
بزرگ‌نمایی کردن در مورد چیزی به طوری که واقعیت را تحریف کند.