presubordinated
به کاری اطلاق میشود که پیش از شروع جدید، به شخص یا گروهی دیگر وابسته شده است.
presubordinating
به عمل قرار دادن یا تنظیم چیزی به گونهای اطلاق میشود که در سلسله مراتب زیرمجموعه باشد.
presubordination
وضعیتی که در آن نقش یا وظیفهای تحت نظارت یا اقتدار انجام میشود.
presubscribe
عمل ثبت نام و اشتراک در یک خدمت یا چیز قبل از ارائه آن.
presubscribed
وضعیتی که افراد پیش از شروع یک سرویس یا رویداد، خود را برای دریافت آن ثبتنام کردهاند.
presubscriber
پیشمشترک، فردی است که قبل از ارائه عمومی یک سرویس یا محتوا، اقدام به ثبتنام و دریافت آن میکند.
presubscribing
فعالیت یا روند اشتراکگذاری پیش از آغاز عمومی یک سرویس یا محتوا.
presubscription
فرآیند یا حالت پیشاشتراک که در آن کاربر برای دسترسی به محتوا یا خدمات قبل از عرضه عمومی، ثبتنام میکند.
presubsist
وجود داشتن یا شکلگیری ایده یا مفهوم قبل از آنکه به صورت عمومی شناخته شود.
presubsistence
حالت یا مفهوم وجودی که قبل از تحقق یا ظهور چیزی، وجود دارد.
presubstantial
پیشاساسی به شواهد یا اصولی اشاره دارد که قبل از یک تصمیم یا نتیجهگیری باید مورد توجه قرار گیرند.
presubstitute
پیشجایگزین به فرایند جایگزینی مقادیر قبل از اجرای یک عمل دیگر اشاره دارد.
presubstituted
پیشجایگزینشده به متغیرهایی اشاره دارد که پیش از انجام محاسبات، مقادیر آنها تغییر یافته است.
presubstituting
پیشجایگزینی به عمل جایگزین کردن مقادیر در یک معادله یا فرمول اشاره دارد.
presubstitution
پیشجایگزینی به فرآیندی اشاره دارد که در آن مقادیر قبل از اجرای محاسبات تغییر داده میشوند.
presuccess
پیشموفقیت به احساسی اشاره دارد که قبل از رسیدن به نتیجه مثبت ایجاد میشود.
presuccessful
پیشامیخته موفقیت، اشاره به حالتی دارد که فرد از قبل برای رسیدن به موفقیت تلاش کرده و نشانههای موفقیت را در اختیار دارد.
presuccessfully
صفتی که به عمل یا وضعیت موفقیتآمیزی که قبل از موفقیت نهایی انجام شده، اشاره دارد.
presuffer
به طور غیررسمی به تحمل رنج یا سختی قبل از وقوع یک واقعه اشاره دارد.
presuffering
وضعیتی که در آن فرد پیش از وقوع یک واقعه ناگوار، رنج میکشد.
presufficiency
حالت یا کیفیت داشتن منابع یا تواناییهای کافی قبل از وقوع یک رویداد.
presufficient
وضعیتی که در آن مقدار کافی از چیزی در دسترس است قبل از رویداد خاص.
presuggest
پیشنهاد کردن؛ اشاره کردن به چیزی برای انجام دادن.
presuggestive
پیشنهاددهنده؛ چیزی که به صورت غیرمستقیم ایده یا پیشنهادی میدهد.
presuitable
پیش مناسب، به معنای اینکه چیزی تقریباً یا به طور موقت مناسب است، اما ممکن است نیاز به اصلاحاتی داشته باشد.
presul
تغییری که در مسیر یا موضوع یک بحث یا گفتگو ایجاد میشود.
presumable
قابل فرض کردن یا به طور منطقی تصور کردن.
presumer
شخصی که بر اساس شواهد یا تخمینها فرضیات میکند.
presumers
افرادی که چیزهایی را بدون شواهد کافی فرض میکنند.
presumingly
به احتمال زیاد، به نظر میرسد که درست باشد.
presumptious
بدون حق و اخلاق از خود جرأت نشان دادن، بیاحترامی.