bebang
ببانگ به معنای بازی و سرگرمی به ویژه در جمع دوستان است.
bebannered
بی بنر شدن، به معنای به دردسر افتادن یا تحت فشار بودن به صورتی مثبت، به ویژه در موقعیت‌های اجتماعی یا رویدادها.
bebar
بی بار کردن، به معنای به تأخیر انداختن یا متوقف کردن یک کار یا بحث تا زمان مناسب‌تر.
bebaron
بی بارون، به معنای پر از شادی و نشاط و زمانی که افراد از لحاظ احساسی خوب هستند.
bebaste
بی باسته کردن، به معنای مرطوب کردن غذا با مایعات مختلف برای افزودن طعم و جلوگیری از خشک شدن آن.
bebat
بی بات کردن، به معنای رویارویی یا رفتار کردن با چالش‌ها و مشکلات.
bebathe
بی با ته کردن، به معنای شست و شو دادن یا تمیز کردن بدن با آب یا مواد شوینده.
bebatter
بازیکنی که در ورزش‌های توپی مانند بیسبال، مسئول زدن توپ به سمت دیگر زمین است.
bebeast
چالشی که به طرز قابل توجهی بزرگ یا دشوار است.
bebed
به معنای نوشیدن مایعات، به ویژه آب.
bebeerin
فعلی که به معنای نوشیدن است، به ویژه در موقعیت‌های خاص.
bebeerine
کشور یا نوع خاصی از طعم‌دهنده یا نوشیدنی.
bebeeru
نوعی مشروب یا نوشیدنی که به طور خاص در رویدادها مصرف می‌شود.
bebeerus
ببیرس، یک شخصیت یا کاراکتر در بازی‌ها یا داستان‌ها که معمولاً برای سرگرمی یا جذب مخاطب طراحی شده است.
bebelted
ببندیده به معنای این است که کسی کمربند ایمنی خود را بسته است.
bebilya
ببیلیا یک نوع پرنده یا موجود است که به خاطر زیبایی و ویژگی‌های خاصش معروف است.
bebite
برداشتن مقدار کمی از غذا یا خوراکی به معنای امتحان کردن یا لذت بردن از آن.
bebization
فرآیند تبدیل یا احیای یک مکان یا منطقه برای بهبود شرایط آن.
beblain
بیبلین به معنای چیزی با ویژگی‌ها یا رنگ‌های غیرعادی.
beblear
تمیز کردن یا پخش کردن آرد بر روی یک سطح به منظور جلوگیری از چسبیدن خمیر.
bebled
چروک یا ناصاف شدن سطحی، به ویژه در هنگام کار با پارچه یا مواد نرم.
bebleed
پوشاندن یا درمان یک زخم یا آسیب برای جلوگیری از خونریزی بیشتر.
bebless
برکت دادن به یک مکان، شی‌ء یا افراد به طور معنوی یا مذهبی.
beblister
تشکیل حباب یا جلد روی یک سطح به دلیل حرارت یا رطوبت.
beblood
به معنای برکت دادن یا ایجاد روابط عمیق‌تر.
beblooded
به خون آغشته شده، اصطلاحی است که برای توصیف حالتی از شخصی است که در یک وضعیت جنگی یا خطرناک قرار دارد.
beblooding
به خون آغشته شدن، عمل یا فرآیندی است که در آن شخص یا چیزی به خون آلوده می‌شود.
bebloods
به خون آلوده کردن، اصطلاحی برای توصیف عمل برقراری خونریزی یا کشتن به منظور دستیابی به یک هدف است.
bebloom
شکفتن، به معنای آغاز فرآیند گلدهی یا شکوفا شدن در گیاهان است.
beblot
به طرز بارزتر نشان دادن یا گسترش دادن چیزی، معمولاً در زمینه‌ای با تزیین یا توضیحات بیشتر.
beblotch
پر کردن یا ناپدید کردن با خطوط یا نشانه‌ها، به ویژه در نوشتار یا هنری.
beblubber
به اشک ریختن، در حالت عاطفی و احساساتی بودن به گریه افتادن.
beblubbered
به حالت اشک ریختن، اشاره به زمانی که فرد گریه کرده است.
bebog
سر و صدا کردن، شلوغ کردن، نشان‌دهنده هیجانی است که در جمع وجود دارد.
bebopper
رقاصی شاد و سرزنده، به ویژه در فرهنگ نوجوانان یا موسیقی.
beboppers
گروهی از کسانی که به رقص شاد و زنده مشغول هستند.
bebops
رقصیدن به شکلی شاد و زنده، معمولاً با ریتم موسیقی.
beboss
رئیس بودن، کنترل و هدایت یک گروه یا پروژه را برعهده داشتن.
bebotch
خرابکاری، به معنی اشتباه یا خرابکاری در کار.
bebothered
زعج یا آزار دیدن، احساس ناراحتی یا مزاحمت.