incapaciousness
وضعیتی که در آن فضای کافی برای افراد یا اشیاء وجود ندارد.
incapacitation
حالتی که در آن فرد یا چیزی از کار افتاده یا ناتوان می‌شود.
incapacitator
چیزی که باعث ناتوانی یا کارایی پایین می‌شود.
incapsulate
محصور کردن به معنای قرار دادن چیزی درون یک ساختار یا فرم است که به مخاطب اجازه می‌دهد تمام جزئیات را در یک قسمت منسجم مشاهده کند.
incapsulated
محصور شده به معنای آن است که چیزی در یک ساختار مشخص قرار داده شده است.
incapsulating
محصور کردن به معنای قرار دادن یا ایجاد یک ساختار که به حفاظت یا وضوح اطلاعات کمک کند.
incapsulation
محصور سازی به فرآیند قرار دادن اطلاعات در ساختاری اطلاق می‌شود که دسترسی به آن را کنترل می‌کند.
incaptivate
مجذوب کردن به معنای جذب توجه و علاقه یک فرد با استفاده از جذابیت یا زیبایی چیزی است.
incarcerative
حبس‌آور به اقدام یا رویکردی اطلاق می‌شود که موجب حبس یا محدودیت آزادی فردی می‌شود.
incarcerator
شخصی که زندانیان را تحت حبس نگه می‌دارد و مسئولیت نظارت بر آن‌ها را بر عهده دارد.
incarcerators
جمع کلمه حبس‌چی، به گروه یا چند نفر اشاره دارد که زندانیان را حبس می‌کنند.
incardinate
به معنای منصوب کردن یک کلیسا یا مقام دینی به یک شخص است.
incardinated
فرم گذشته فعل منصب دادن به کسی در کلیسا یا مقام دینی.
incardinating
عمل منصوب کردن یک شخص به یک مقام کلیسایی خاص.
incardination
عمل یا فرآیند منصوب کردن یک شخص به مقام کلیسایی.
incarial
رفتار انکارآمیز، حالتی که در آن فرد واقعیت‌های مشخص را انکار می‌کند.
incarmined
انکارمینه، صفتی که به خلق آثار با احساس و رنگ و عمق اشاره دارد.
incarn
تجسم کردن، به واقعیت بخشیدن به یک ایده یا مفهوم.
incarnalise
تجسم کردن، تبدیل ایده‌ها و مفاهیم به واقعیت‌های عینی.
incarnalised
تجسم شده، حالتی که یک مفهوم یا ایده به واقعیت تبدیل شده است.
incarnalising
تجسم بخشیدن، فرآیند تبدیل ایده‌ها به اشکال و واقعیت‌های مشهود.
incarnalize
فعل incarnalize به معنای واقعی بخشیدن به یک مفهوم یا ایده انتزاعی، بمعنای فیزیکی کردن چیزها است.
incarnalized
فعل incarnalized به معنای این است که چیزی به یک حالت فیزیکی یا ملموس درآورده شده است.
incarnalizing
فعل incarnalizing به معنای واقعی بخشیدن و فیزیکی کردن یک مفهوم یا ایده است.
incarnant
اصطلاح incarnant به مفهوم یا موجودیتی اشاره دارد که در واقعیت تجسد یافته است.
incarnational
صفت incarnational به جنبه‌های مرتبط با تجسد یا وجود فیزیکی اشاره دارد.
incarnationist
فردی که به مکتب فکری یا اعتقادات تجسد باور دارد و اهمیت آن را درک می‌کند.
incarnative
تجسمی، به معنی زنده کردن و ایجاد شکل و تصویر از ایده‌ها و احساسات.
incarve
حکاکی کردن، به معنی کار کردن بر روی یک سطح برای ایجاد طراحی یا نوشتاری.
incarvillea
یک نوع گیاه گلدار از خانواده گیاهان.
incasement
قاب یا جعبه‌ای که برای محافظت از اشیاء استفاده می‌شود.
incask
محبوس کردن مایعات در بشکه یا ظرف برای فرآیند نگهداری.
incast
روش ریخته‌گری که در آن مواد مایع به ظرف یا قالبی ریخته می‌شوند.
incastellate
غیرقلعه‌نشین، منطقه‌ای که در آن هیچ قلعه یا سازه‌ای برای دفاع وجود ندارد.
incastellated
قلعه‌نشین، منطقه‌ای که دارای قلعه یا ساختارهای دفاعی است.
incatenate
متصل کردن، به یکدیگر پیوست کردن، به ویژه در زمینه زنجیره‌ها یا لیست‌ها.
incatenation
پیوند، عمل یا فرایند متصل کردن چیزها به یکدیگر.
incautelous
عدم احتیاط، انجام دادن کارها بدون احتیاط یا توجه کافی.
incautiously
به صورت غیرمحتاط، بدون احتیاط کافی.
incautiousness
بی‌احتیاطی به معنای عدم احتیاط و مراقبت در رفتار یا تصمیم‌گیری است.