primwort
پرایمورت، نوعی گیاه گلدار از خانوادهٔ گیاهان است که معمولاً در باغ‌ها کاشته می‌شود و به خاطر زیبایی و خواص دارویی‌اش شناخته شده است.
prin
پرین به معنی عنوان یا سرصفحهٔ یک سند است که معمولاً در بالای صفحه قرار می‌گیرد.
princeage
عصر یا دوره‌ای که یک فرد با عنوان پرنس به مقام رهبری و کارهای مهم می‌پردازد.
princecraft
مهارت‌ها و فنون سیاسی که برای یک پرنس ضروری هستند تا بتوانند به خوبی حکومت کنند.
princedom
عنوان یا وضعیت یک پرنس که به فرمانروایی و حکومت بر یک قلمرو اشاره دارد.
princedoms
جمع کلمهٔ پرنس‌دوم که به وضعیت یا قلمرو چندین پرنس اشاره دارد.
princehood
شاهزاده‌گی، وضعیت یا مقام یک شاهزاده، معمولاً به عنوان عضوی از خانواده سلطنتی.
princeite
پرنسایت، نوعی سنگ قیمتی خاص که به شاهزادگان نسبت داده می‌شود.
princekin
شاهزاده‌زادگان، اعضای خانواده نزدیک به یک شاهزاده یا خانواده سلطنتی.
princeless
بدون شاهزاده، به معنای عدم داشتن مقام یا وضعیت شاهزاده.
princelet
شاهزاده کوچک، یک شاهزاده که معمولاً مقامش پایین‌تر از شاهزادگان بزرگتر است.
princelike
مانند شاهزاده، رفتاری که به ویژگی‌های یک شاهزاده نسبت داده می‌شود.
princeliness
شکوه، مقام و رفتار یک فرد که مانند یک شاهزاده به نظر می‌رسد.
princeps
پرینسپس، عنوانی در رم باستان که به معنای رهبر یا پیشرو است.
princeship
سلطنت، مقام و شرایطی که یک فرد در موقعیت شاهزاده‌گی قرار دارد.
princessdom
سلطنت دختر شاه، وضعیت و مقام یک زن که به عنوان یک شاهزاده شناخته می‌شود.
princesse
پرینسسه، واژه‌ای که به معنای دختر شاه یا زن در مقام سلطنت می‌باشد.
princessly
به معنای رفتار یا ظاهری که مانند یک شاهزاده است.
princesslike
شبیه به پرنسس، نوعی توصیف برای ویژگی‌هایی مانند زیبایی و ظرافت.
princeton
پرینستون، نام یک دانشگاه معروف و معتبر در ایالات متحده که به خاطر کیفیت آموزش‌اش شناخته شده است.
princewood
پرینس‌وود، نام یک مکان خیالی در ادبیات یا داستان‌ها که می‌تواند نمایانگر قهرمانان یا حوادث خاص باشد.
princicipia
پرینسیپیا، یک اثر مشهور در منطق و ریاضیات که توسط برتراند راسل و آلفرد نورث وایت‌هید نوشته شده است.
princify
پرنسسی کردن، به معنی افزودن عناصر لوکس و زیبا به یک مکان یا وضعیت.
princified
پرنسسی شده، اشاره به حالتی دارد که در آن چیزی به شکلی لوکس و شاهانه تغییر یافته است.
principalness
اصلیت، ویژگی رهبری که شامل قدرت و نفوذ است.
principalship
مقام یا کار ریاست، به‌ویژه در یک سازمان آموزشی.
principes
اصول، قوانین یا مقاصد بنیادین که بر فعالیت‌های خاصی حاکم هستند.
principia
کتاب‌های علمی که اصول یا قوانین بنیادی را مطرح می‌کنند.
principial
مرتبط با اصول یا قوانین بنیادی، و مرتبط با روش‌های وظیفه‌مندی.
principiant
شخصی که در زمینه‌ای جدید و در حال یادگیری است.
principiate
اصول‌گذاری به معنای تعیین یا استقرار اصول و مبانی است.
principiation
اصول‌گذاری، فرآیند ایجاد و تعیین اصول اساسی در یک زمینه خاص.
principium
اصول به معنای یک اصل یا بنیاد اساسی است که مبنای تفکر یا عمل قرار می‌گیرد.
principly
به‌طور عمده، به‌طور اصلی یا در درجه اول.
principling
اصول‌گذاری به معنای تعیین و تدوین اصول یا استانداردها است.
principulus
اصول کوچک به معنای یک اصل کوچک یا جزئیات آن است.
princock
پرینکوک، شخصیت یا نمادی که اغلب به عنوان علامتی از سلطنت یا فخر شناخته می‌شود.
princocks
جمع پرینکوک، اشخاص یا نمادهایی که به سلطنت یا فخر مرتبطند.
princod
پرینکود، یک نماد یا شخصیت که با حکمت و فرهنگ ارتباط دارد.
princox
پرینکسر، شخصیتی با طبع بازیگوش و سرگرم‌کننده.