becharm
جادو کردن، فریفتن یا جذب کردن افراد به صورتی مسحورکننده.
becharmed
احساس مسحور شدگی یا فریبندگی ناشی از جذابیت یک تجربه یا شخص.
becharming
قادر بودن به جلب توجه یا فریفتن افراد به طرز چشمگیری.
becharms
عمل جادو کردن یا فریب دادن دیگران با ذکاوت یا جاذبه.
bechase
عمل تعقیب کردن یا دنبال کردن اهداف و رویاها.
bechatter
کسی که زیاد صحبت می‌کند یا پرحرف است.
bechauffeur
فردی که به عنوان راننده کار می‌کند یا شما را به جایی می‌برد.
beche
ادامه دادن به کاری یا موضوعی.
becheck
بررسی یا اطمینان حاصل کردن از درستی چیزی.
becher
شرکت کردن یا درگیر شدن در چیزی.
bechern
جمع شدن یا دور هم بودن.
bechic
شیک به معنای دارای سلیقه و ظرافت در پوشش و طراحی است.
bechignoned
به سبک خاصی از آرایش مو اشاره دارد که معمولاً برای مناسبت‌های رسمی و خاص انجام می‌شود.
bechirp
به صدای پرندگان که در صبح زود معمولاً جیک جیک می‌کنند، اشاره دارد.
bechtler
به یک هنرمند یا شخصی خاص اشاره دارد که در زمینه‌ای خاص فعالیت دارد.
bechuana
به مردمی از قبیله خاص یا یک گروه قومی در منطقه‌ای خاص اشاره دارد.
becircled
به معنای احاطه شدن یا دور شدن با چیزی، معمولاً به طور دایره‌ای.
becivet
بِسِیوت، نام نوعی از جانوران است که به دلیل الگوها و خصوصیات خاص خود شناخته شده است.
becked
اشاره کردن با دست یا حرکات بدن برای دعوت دیگران به سمت خود.
beckelite
بِکِلِیت یک ماده ترکیبی است که برای ساخت انواع محصولات به کار می‌رود.
becker
بکِر، نام خانوادگی است که می‌تواند به افراد مختلفی اشاره داشته باشد.
beckett
بکِت، نمایشنامه‌نویس و نویسنده‌ی مشهور اهل ایرلند است.
beckie
بکی، یک نام دخترانه، که معمولاً به عنوان یک اسم خودمانی یا محبت‌آمیز استفاده می‌شود.
becking
اشاره کردن به کسی به طوری که آن شخص نزدیک شود.
beckiron
وسیله‌ای آبیاری که در گذشته برای برداشت آب از چاه‌ها استفاده می‌شد.
beckoner
شخصی که دیگران را به خود می‌خواند یا دعوت می‌کند.
beckoners
جمع اشاره‌کننده، کسانی که دیگران را دعوت می‌کنند.
beckoningly
به طرز دعوت کننده یا جلب کننده، اشاره به دیگران برای نزدیک شدن.
beclad
به معنای پوشیده شده یا لباس پوشیدن، به ویژه به صورت خاص یا با تجهیزات مشخص.
beclamor
به معنای فریاد زدن، ابراز صدای بلند و درخواست چیزی به شدت.
beclamored
شکل گذشته فعل beclamor، به معنای فریاد زدن یا درخواست کردن.
beclamoring
شکل ادامه‌دار فعل beclamor، به معنای در حال فریاد زدن یا درخواست کردن.
beclamors
شکل سوم شخص حاضر فعل beclamor، به معنای فریاد زدن یا درخواست کردن.
beclamour
به معنای فریاد و صدای بلند، به ویژه در اعتراض یا درخواست کردن.
beclang
به بی‌صدا ماندن، از خود صدایی تولید نکردن.
beclap
به دست زدن، به نشانه تشویق با دست‌ها به هم زدن.
beclart
به وضوح بیان کردن، پیام یا عقیده‌ای را واضح و روشن توضیح دادن.
beclasp
بستن یا قفل کردن، به طور محکم به همدیگر متصل کردن.
beclasped
بسته شده، به هم متصل شده.
beclasping
در حال بستن یا متصل کردن، عمل وصل کردن یا قفل کردن.