becudgelled
دچار سردرگمی و عدم تصمیمگیری بر اثر تنوع یا تعداد زیاد گزینهها.
becudgelling
تلاش برای حل و بررسی هر بخش از یک برنامه یا ایده.
becudgels
به حالتی که در مکالمات یا مسائل پیچیده دچار سردرگمی میشوید.
becuffed
حالت ناامیدی و گیجی در نتیجه دریافت اطلاعات غیرمنتظره.
becuiba
بیکویبا، نوعی ماهی نادر است که به طور خاص در آب های گرمسیری زندگی می کند و دارای ویژگی های منحصر به فردی است.
becumber
بیکامبر به معنای درگیر کردن یا موجب زحمت دیگری شدن.
becuna
بیکونا نوعی ماهی است که در رودخانهها زندگی میکند و به زیبایی شناخته میشود.
becurl
بیکرل به معنای فر کردن یا به حالت کج زدن مو اشاره دارد.
becurry
به معنای طعمدار کردن غذاها با ادویهجات مخصوص به سبک کاری.
becurse
بددعا کردن یا آرزو کردن بد برای کسی.
becursed
ناامیدی یا بدبختی که ناشی از نفرین به نظر میرسد.
becurses
نفرین کردن، تحت تأثیر نفرین قرار دادن.
becursing
فرآیند یا عمل از بین بردن شادی یا خوشبختی توسط نفرین.
becurst
احساس عدم شانس یا بدبختی ناشی از تاثیرات منفی.
becushioned
عمل افزودن بالشها یا دیگر مواد نرم برای راحتی.
becut
به معنای احتیاط و مواظبت کردن در فرایندها و تصمیمگیریها.
bedaff
احساس ناراحتی یا عدم اطمینان در نتیجه یک وضعیت.
bedaggered
ظاهر خسته یا آسیبدیده به دلیل شرایط سخت.
bedaggle
به معنای خیس و به هم ریخته به دلیل طوفان یا باران.
beday
روز سالگرد تولد یک نفر.
bedamn
نقش منفی دادن یا نفرین کردن به چیزی.
bedamned
بدبخت، به معنای محکوم به شرایط ناگوار یا عواقب منفی اعمال.
bedamning
محکوم کردن، به معنای سرزنش کردن یا متهم کردن شخص یا تصمیماتش.
bedamns
بدبخت کردن، محکوم کردن به سرنوشت بد.
bedamp
خراب کردن، به معنای کاهش حس شادی یا هیجان.
bedangled
آراسته کردن، به معنای تزئین با عناصر متنوع و پیچیده.
bedare
جرات کردن، به معنای داشتن شجاعت برای انجام کاری خطرناک یا مشکل.
bedark
تاریک کردن یا تیره کردن، به معنای کمنور کردن یا سیاه کردن است.
bedarken
تاریک کردن، به معنای سیاهکردن و یا کمنور شدن یک محیط.
bedarkened
تاریک شده، به معنای حالتی که نوری در محیط وجود ندارد.
bedarkening
فرآیند تاریک شدن، به معنی به تدریج کم نور یا تیره شدن محیط.
bedarkens
حالت فعل، بیانکننده عمل تیره کردن است.
bedash
تند رفتن یا شتابان به جایی رفتن.
bedawee
بیداوی، واژهای است که به گروهی از مردم که زندگی بدوی دارند و در بیابانها سکونت میکنند اشاره دارد.
bedawn
بیدار شدن، نشانههای اولیه روز و نور صبحگاهی را توصیف میکند.
bedaze
مبهوت کردن یا غافلگیر کردن کسی با جاذبه یا جذابیت.
bedazed
احساس گیجی و حالت مبهوت به دنبال یک تجربه قوی یا غافلگیرکننده.
bedazzlement
حالت شگفتی و حیرت ناشی از زیبایی یا جلوهای تجملی.