farmyardy
ناحیهای که در آن حیوانات کشاورزی نگهداری میشوند و شامل فضاهایی برای بازی و تعامل با طبیعت است.
farmings
فعالیتها و فرآیندهایی که برای تولید محصولات کشاورزی انجام میشوند.
farmost
دورترین یا حداکثر فاصله از یک نقطه مشخص.
farmout
واگذاری کار یا خدمات به یک شخص یا شرکت دیگر به جای انجام آن بهطور داخلی.
farmplace
محل یا نقطهای که یک مزرعه واقع شده است.
farmscape
چشمانداز و ویژگیهای مربوط به یک مزرعه یا محیط کشاورزی.
farmsteading
کشاورزی به معنای استفاده از زمین و منابع برای تولید مواد غذایی و کالاهای مورد نیاز است و معمولاً با تکیه بر روشهای پایدار و خودکفا انجام میشود.
farmtown
شهری که عمدتاً بر اساس کشاورزی و تولیدات آن بنا شده است و معمولاً شامل مزارع و منابع مرتبط میباشد.
farmwife
همسر یک کشاورز که معمولاً در امور روزمره کشاورزی و مدیریت خانه درگیر است.
farnesol
ترکیب شیمیایی طبیعی که به ویژه در گیاهان و عطرها دیده میشود و دارای خواص مهمی است.
farnesols
نوعی ترکیب شیمیایی که ممکن است کاربردهایی در صنعت آرایشی و بهداشتی داشته باشد.
farnesses
فاصلهها یا مسافتهای طولانی که معمولاً به زیباییهای طبیعی اشاره دارد.
farnovian
فارنووی، به ویژگیهای خاص یا مرتبط با فضاهای فیزیکی و معماری اشاره دارد که به دور از جریان اصلی است.
faroeish
فارویی، به زبان یا فرهنگ منحصر به فرد جزایر فارو اشاره دارد.
faroelite
فارئوئلی، به افرادی اشاره دارد که در فرهنگ یا سنت خاصی از جزایر فارو زندگی میکنند.
faroff
دوردست، به معنای دور از مکان کنونی یا ناآشنا بودن به مکانی اشاره دارد.
farolito
فارولیتو، به یک نوع چراغ کوچک یا لامپ اشاره دارد که معمولاً به عنوان تزئین استفاده میشود.
faros
فاروس، به یک نوع چراغ دریایی گفته میشود که برای راهنمایی کشتیها در دریاها و سواحل استفاده میشود.
farouk
فاروق نامی عربی به معنای جدا کننده حق از باطل و اصطلاحی برای افرادی است که صادق و راستگو تلقی میشوند.
farrage
فراژ به مفهوم واژهای است که در زمینههای خاصی استفاده میشود و به معنای ناهنجاری یا مشکل به کار میرود.
farraginous
فراگارین به چیزهایی اشاره دارد که به طرز نامنظم و بینظمی جمعآوری شدهاند.
farrand
فارند به معنای نشانهای یا ویژگیای خاص است که در محوطهها یا مناطق خاصی دیده میشود.
farrandly
فارندلی به رویکرد یا روشهایی گفته میشود که خلاقانه و غیرمعمول هستند.
farrant
فراانت به مهارتها یا ویژگیهایی اشاره دارد که قوی و مؤثر هستند.
farrantly
فارانتی، به معنای بیان کردن یا صحبت کردن به شیوهای خاص یا با صداقت.
farreachingly
دوربردی، به معنای تأثیرگذاری بر جنبههای گسترده یا دوردست.
farreate
فراریته کردن، به معنای گروه بندی یا دوباره تنظیم کردن اطلاعات یا برنامهها.
farreation
فراریشن، به معنای فرآیند تجدید یا بازآفرینی ایدهها یا آثار.
farrel
فرل، به معنای نوعی بیان یا روایت که به داستان جاذبه و معنا میبخشد.
farriery
فارریری، به معنای هنر و علم ساخت و نصب نعل اسب.
farrieries
فریری، مغازهای است که در آن کار نعلکوبی انجام میشود و نعلهای اسب به آن شکل داده میشود.
farrierlike
شبیه به نعلکوب؛ به چیزی اشاره دارد که خصوصیات یا ویژگیهای نعلکوبی را دارد.
farris
فریس، نام خانوادگی است که در کشورها و فرهنگ های مختلف استفاده میشود.
farrisite
فریسیت، کانیای است که تحت شرایط خاصی در زمین تشکیل میشود.
farsakh
فارسخ، واحد اندازهگیری فاصله که بهویژه در ادبیات و متون باستانی فارسی به کار میرفت.
farsalah
فارسله، به سفری خاص در متون تاریخی اشاره دارد و به وقایع و مسیرهای مهم سفر مربوط میشود.
farsang
فارسان، جشن سنتی در برخی از کشورها است که معمولاً با لباسهای مبدل و تفریحات همراه است.
farseeingness
دوراندیشی به توانایی پیشبینی و برنامهریزی برای آینده اشاره دارد.
farseer
دوربین به شخصی گفته میشود که قادر به پیشگویی آینده باشد.
farset
مجموعه به گروهی از چیزها که به هم مرتبط و مکمل یکدیگرند اطلاق میشود.