be seeing things
اشتباه دیدن یا توهم داشتن، معمولاً نشانه‌ای از خستگی یا فشار.
be set fair
آماده و مناسب بودن، به ویژه برای یک رویداد یا فعالیت.
be set in concrete
به معنی قطعی و غیرقابل تغییر است و زمانی استفاده می‌شود که چیزی به صورت غیرقابل تغییر مشخص شده باشد.
be set in stone
به معنی غیرقابل تغییر است و معمولاً برای مواردی به کار می‌رود که به طور نهایی تعیین شده‌اند.
besetting sin
به گناه یا ضعف دائمی و عمیق اشاره دارد که شخص نمی‌تواند به راحتی از آن رها شود.
be shot of
به معنی رهایی از چیزی یا کسی است که فرد نمی‌خواهد در کنار آنها باشد.
be shut of
به معنی رهایی از چیزی است که موجب ناراحتی یا زحمت است.
beside oneself
از شدت هیجان و احساسات، به‌ویژه ناراحتی یا شادی، به حالت غیرعادی درآمدن.
beside the point
بیرون از موضوع اصلی، اشاره به چیزی که در بحث مربوط نیست.
besiege
محاصره کردن یا احاطه کردن یک مکان به منظور تسخیر یا تحت فشار قرار دادن.
besieged
محاصره شده، به معنای مورد حمله یا احاطه قرار گرفتن.
be simplicity itself
خود سادگی، به معنای بسیار ساده و بدون پیچیدگی است.
be sitting pretty
در وضعیت خوب و راحت قرار داشتن، به ویژه از نظر مالی.
be skin and bone
فردی که بسیار لاغر و ضعیف است، به طور خاص به دلیل کم غذایی یا بیماری.
be slow off the mark
کسی که در انجام کارها یا شروع کارها دیر عمل می‌کند.
be slow on the uptake
کسی که در درک مفاهیم و اطلاعات جدید ناتوان است.
besmirch
لکه‌دار کردن یا آسیب رساندن به اعتبار یا شهرت کسی.
be so bold
به معنای شجاعت و دلیری در رفتار یا سخن گفتن است.
be so good as to do something
درخواست کاری به روش مؤدبانه و محترمانه.
be someone's doing
به معنی عملکرد یا کار کسی است.
be someone's man
به معنی اینکه کسی برای فرد دیگری حمایت یا رابطه عاطفی فراهم می‌کند.
be someone's woman
به معنی اینکه فردی بخواهد در یک رابطه نزدیک با کسی باشد.
be sorry to say
برای بیان خبر ناامیدکننده یا ناخوشایند به کار می‌رود.
besotted
دیوانه یا سخت عاشق چیزی یا کسی بودن، به شدت مجذوب شدن.
bespangle
با زینت یا تزیینات ظاهری زیبا کردن، به ویژه با درخشش یا جواهرات.
bespatter
پاشیدن یا پخش کردن مایع یا ذرات به سطحی، به وضعیت کثیف کردن چیزی.
bespeak
نشان دادن یا بیان کردن چیزی بدون اینکه به شکل مستقیم بیان شود.
bespectacled
مربوط به کسی که عینک به چشم دارد، معمولاً به عنوان صفت برای توصیف مردم استفاده می‌شود.
be spoilt for choice
احساس سردرگمی یا اشباع در انتخاب، به دلیل وجود گزینه‌های زیاد.
be spoken for
عبارت 'be spoken for' به معنای این است که کسی قبلاً در رابطه با کسی دیگر است و نمی‌تواند با فرد دیگری باشد.
bessarabian
بسا را بگری، به ویژگی‌ها و فرهنگ منطقه بسا را بگری در شرق اروپا اشاره می‌کند.
bessemer process
فرآیند بسمر یک روش صنعتی برای ساخت فولاد با کیفیت بالا از آهن مذاب است.
be staring one in the face
عبارت 'be staring one in the face' به معنای این است که چیزی به وضوح مشخص است و نمی‌توان آن را نادیده گرفت.
be staring something in the face
عبارت 'be staring something in the face' به معنای این است که با واقعیتی دشوار یا بحرانی مواجه هستید.
best ball
بهترین توپ، نوعی بازی یا رقابت که در آن بهترین نتیجه از میان بازیکنان انتخاب می‌شود.
best boy
بهترین پسر، عنوانی که به پسری به دلیل ویژگی‌ها یا دستاوردهای خاص داده می‌شود.
best buy
بهترین خرید، موردی که از نظر کیفیت و قیمت به صرفه‌ترین باشد.
best end
بهترین پایان، نتیجه‌ای ایده‌آل یا راضی‌کننده برای یک داستان یا پروژه.
bestest
بهترین، اصطلاحی غیررسمی که برای توصیف عالی‌ترین یا بهترین حالت چیزی استفاده می‌شود.
best friend
بهترین دوست، کسی که نزدیک‌ترین و حمایت‌گرترین رابطه را با فرد دارد.