overchoke
بیش از حد فشار دادن یا خفه کردن چیزی، به گونه‌ای که منجر به آسیب یا خرابی شود.
overchrome
بیش از حد استفاده از کروم، به معنای استفاده از رنگ براق به شکلی که ممکن است نتیجه نهایی را خراب کند.
overchurch
بیش از حد مذهبی شدن، به معنای تاثیر بیش از حد مذهب بر زندگی روزمره و تفکرات افراد است.
overcirculate
بیش از حد پخش شدن یا توزیع شدن، به‌طوری که گاهی اوقات منجر به سردرگمی یا سوءتفاهم می‌شود.
overcircumspect
بیش از حد احتیاط کردن، به‌ویژه در زمینه‌های تصمیم‌گیری و انتخاب.
overcircumspection
احتیاط بیش از حد، مخصوصاً در مواجهه با خطرات یا عدم‌قطعیت.
overcivil
بیش از حد مودبانه یا دوستانه، به‌ویژه زمانی که نامناسب به نظر می‌رسد.
overcivility
مودب بودن بیش از حد، که می‌تواند بر خیانت یا عدم صداقت تأثیر بگذارد.
overcivilization
تمدن بیش از حد یا پیشرفت، که می‌تواند به نابودی فرهنگ‌های بومی منجر شود.
overcivilize
بیش از حد متمدن کردن، به معنای وارد کردن ویژگی‌های متمدنانه به چیزی است به‌طوری که ممکن است به دشمنی با ویژگی‌های سنتی اصلی آن بی‌انجامد.
overcivilized
بسیار متمدن، به جامعه‌ای اطلاق می‌شود که به شدت تحت تأثیر فرهنگ‌های متمدنانه قرار دارد و ممکن است ویژگی‌های اصیل خود را از دست داده باشد.
overcivilizing
فرایند بسیار متمدن کردن، به معنای وارد کردن اصول متمدنانه به یک فرهنگ یا جامعه به طوری که آثار سنتی آن به فراموشی سپرده شوند.
overcivilly
بسیار متمدنانه، به معنای رفتاری است که به طرز افراطی مطابق با آداب و رسوم اجتماعی متمدنانه باشد.
overclaim
ادعای بیش از حد، به معنای ارائه ادعاهای بزرگتر از واقعیت یا شواهد برای پشتیبانی از یک نظر یا محصول است.
overclamor
آواز خواندن بیش از حد، به معنای تولید سر و صدای زیاد و به صورت افراطی به‌طوری که ممکن است صداهای مهم و بااهمیت را تحت‌الشعاع قرار دهد.
overclasp
محکم بستن یا گره زدن دو یا چند چیز با هم.
overclean
تمیز کردن بیش از حد یک سطح یا شیء به گونه‌ای که ممکن است منجر به آسیب شود.
overcleanly
به گونه‌ای خیلی تمیز و مرتب که ممکن است غیر طبیعی یا نامناسب به نظر برسد.
overcleanness
تمیزی بیش از حد که ممکن است به طور منفی بر احساس یا جو یک محیط تأثیر بگذارد.
overcleave
به طور اضافی شکافتن یا برش دادن چیزی، به‌ویژه در مورد مواد نرم یا قابل فرم‌گیری.
overclemency
مهربانی یا رؤوفی بیش از حد، به‌ویژه در زمینه احکام و مجازات.
overclement
بخشندگی بیش از حد، حالتی که در آن فرد زیادی مهربان و عفوکننده است و ممکن است پیامدهای منفی به دنبال داشته باشد.
overclever
بسیار باهوش، هوشمندی که ممکن است برای دیگران دشوار باشد یا مورد سوءتفاهم قرار گیرد.
overcleverly
به طرز بیش از حد باهوش، به گونه‌ای که ممکن است ابهام یا سردرگمی ایجاد کند.
overcleverness
بیش از حد باهوشی، حالتی که در آن فرد ممکن است به دلیل هوش زیاد خود مشکلاتی برای ارتباطات ایجاد کند.
overclimb
بیش از حد بالا رفتن، بالا رفتن از جایی بیشتر از میزان شناخته شده و ایمن.
overclinical
بیش از حد بالینی، به معنای استفاده از اصطلاحات یا توصیفات کلینیکی به شکلی که احساسات انسانی را نادیده بگیرد.
overclinically
به طور بیش از حد به جزئیات بالینی و علمی پرداخته شده است، بدون در نظر گرفتن جنبه‌های انسانی یا احساسی.
overclinicalness
حالت یا کیفیت بیش از حد بالینی بودن، که ممکن است باعث فاصله گرفتن از جنبه‌های انسانی شود.
overcloak
پوشاندن یا پنهان کردن چیزی به صورت بیش از حد، به ویژه احساسات یا نیت‌ها.
overclog
مسدود کردن یا اشغال کردن به طور بیش از حد، به طوری که عملکرد کارایی از دست برود.
overclogged
حالت یا وضعیتی که در آن چیزی به طور بیش از حد مسدود شده باشد و نتواند به درستی عمل کند.
overclogging
عملی که به طور مداوم باعث مسدود شدن و اختلال در عملکرد یک سیستم می‌شود.
overcloy
غیرقابل تحمل کردن یا موجب خستگی شدن به دلیل زیاد بودن.
overclose
بستن به طور بیش از حد نزدیک یا نزدیک شدن بیش از حد به چیزی.
overclosely
به صورت بسیار نزدیک یا دقیق بررسی کردن چیزی.
overcloseness
نزدیکی بیش از حد و غیرمعمول به یکدیگر.
overclothe
لباس پوشیدن بیش از حد، به خصوص در شرایطی که لازم نیست.
overclothes
لباس‌های اضافی یا بیش از حدی که ممکن است دیگر استفاده نشوند.
overcluster
خوشه‌بندی بیش از حد، فرآیند تقسیم و گروه‌بندی داده‌ها به تعداد خوشه‌های بیشتر از آنچه که مطلوب است، که می‌تواند منجر به نتایج نامعتبر شود.