quadrifrontal
quadrifrontal به معنی چهار جبهه یا نما است و در معماری به کار می‌رود.
quadrifurcate
quadrifurcate به معنای چهار شاخه شدن یا تقسیم به چهار بخش است.
quadrifurcated
quadrifurcated به معنای چهار شاخه شده است و به تقسیم به چهار بخش اشاره دارد.
quadrifurcation
quadrifurcation به معنای فرآیند یا عمل تقسیم به چهار شاخه است.
quadriga
quadriga به معنای کالسکه‌ای است که توسط چهار اسب کشیده می‌شود و معمولاً در مسابقات و نمایش‌ها استفاده می‌شده است.
quadrigabled
سقفی که دارای چهارپیکر است و معمولاً در ساختمان‌ها به کار می‌رود.
quadrigae
نوعی ارابه که با چهار اسب کشیده می‌شود.
quadrigamist
شخصی که به طور همزمان با چهار نفر ازدواج می‌کند.
quadrigate
محل تقاطع جاده‌ای با چهار جهت.
quadrigati
یک اصطلاح خاص که در برخی از متن‌های حقوقی به کار می‌رود.
quadrigatus
نوعی سکه باستانی که معمولا در روم باستان ضرب می‌شد.
quadrigeminal
منطقه‌ای در مغز که شامل چهار ساختار بزرگ است و به پردازش اطلاعات بصری و شنوایی کمک می‌کند.
quadrigeminate
به ساختار در مغز اطلاق می‌شود که شامل چهار جزء مرتبط با پردازش حس‌ها است.
quadrigeminous
خصوصیات ارتباطی با ساختار چهارگمی که در پردازش محرک‌ها نقش دارد.
quadrigeminum
به ناحیه‌ای در مغز میانه اطلاق می‌شود که شامل ساختار چهارگمی است.
quadrigenarious
به آرایش یا ساختار چهارگانه‌ای اشاره دارد که در زمینه‌های بیولوژیکی مشاهده می‌شود.
quadriglandular
به سیستمی اطلاق می‌شود که شامل چهار غده است و در تنظیمات فیزیولوژیکی نقش دارد.
quadrihybrid
چهارهایبرید، موجودی که از چهار والد مختلف به وجود آمده است و ترکیب ژنتیکی آن‌ها را داراست.
quadrijugal
چهارجوگال، به ساختاری اشاره دارد که از چهار جفت تشکیل شده است.
quadrijugate
چهارجوگات، به اتصالاتی اشاره می‌کند که در آن چهار عنصر جفت می‌شوند.
quadrijugous
چهارجوگوس، به ساختاری اطلاق می‌شود که شامل چهار جفت است و معمولاً در سیستم‌های پیچیده یافت می‌شود.
quadrilaminar
چهارلایه، به ساختاری اشاره دارد که از چهار لایه مجزا تشکیل شده است.
quadrilaminate
چهارلایه، به ورق‌هایی اشاره دارد که از چهار لایه ترکیبی ساخته شده‌اند.
quadrilaterally
به شیوه‌ای که شامل چهار ضلع یا چهار گوشه باشد.
quadrilateralness
کیفیت یا حالت چهارضلعی بودن.
quadrilingual
کسی که به چهار زبان مختلف صحبت می‌کند.
quadriliteral
کلمه‌ای که شامل چهار بی‌صدا باشد.
quadrilled
شکل یا طراحی را با استفاده از خطوط چهارگانه نمایان کردن.
quadrilling
عملی که در آن اندازه‌ها یا طراحی‌ها به شکل چهارگانه انجام می‌شود.
quadrillionth
یک چهارده هزارم، کوچک‌ترین واحد اندازه‌گیری که نشان‌دهنده یک قسمت از یک Quadrillion (یک میلیارد میلیارد) است.
quadrillionths
چندین چهارده هزارم، واحدهای اندازه‌گیری که نشان‌دهنده قسمت‌های بسیار کوچک از یک Quadrillion هستند.
quadrilobate
چهار لبه‌ای، اشاره به ساختارهایی دارد که دارای چهار لوب (قسمت) هستند.
quadrilobed
چهار لبه‌ای، به ساختارهایی اشاره دارد که دارای چهار قسمت مشخص هستند.
quadrilocular
چهار حفره‌ای، به ساختارهایی اشاره دارد که دارای چهار حفره یا بخش جداگانه هستند.
quadriloculate
چهار حفره‌ای، به ساختارهایی اشاره می‌کند که دارای چهار حفره مجزا هستند.
quadrilogy
یک مجموعه یا مجموعه‌ای متشکل از چهار قسمت یا اثر، به ویژه در ادبیات و سینما.
quadrilogue
گفتگویی بین چهار نفر یا چهار طرف، که معمولاً برای بحث و تبادل نظر در یک موضوع خاص استفاده می‌شود.
quadrimembral
صفتی برای توصیف چیزی با چهار عضو یا قسمت.
quadrimetallic
به چیزی اشاره دارد که از چهار فلز مختلف ساخته شده است.
quadrimolecular
به تعامل یا ساختاری که شامل چهار مولکول باشد اشاره دارد.