becousined
به معنای احساس نزدیکی و آشنا بودن با دیگران.
becovet
به معنای آرزو داشتن و حسادت کردن به چیزی که متعلق به دیگری است.
becoward
بزدل، کسی که از مواجهه با خطر یا چالش‌ها می‌ترسد و اغلب از مسئولیت‌ها فرار می‌کند.
becowarded
وضعیتی که در آن فرد احساس بزدلی می‌کند، به ویژه در مواجهه با چالش‌ها.
becowarding
عمل بزدل شدن، به معنای فرار از مواجهه با ترس‌ها و چالش‌ها.
becowards
افرادی که به دلیل ترس یا عدم شجاعت از اقداماتی سر باز می‌زنند.
becquerelite
یک نوع ماده معدنی خاص، معمولاً با ویژگی‌های نایاب.
becram
مطالعه فشرده و سریع در زمان کوتاه، معمولاً قبل از یک آزمون یا امتحان.
becramp
دچار انقباض و گرفتگی شدن، به ویژه در عضلات.
becrampon
به کار بردن وسایل یخ‌نوردی در زیر چکمه‌ها برای جلوگیری از لغزش.
becrawl
به حرکت خزنده کردن، به ویژه در مورد نوزادان یا حیوانات کوچک.
becrawled
فرم گذشته فعل خزیدن، به معنای حرکت به سمت جلو به آرامی.
becrawling
عمل خزیدن یا در حال خزیدن.
becrawls
فرم سوم شخص فعل خزیدن.
becreep
احساس ناراحتی یا ترس که معمولاً به خاطر چیزی غیرعادی یا ترسناک ایجاد می‌شود.
becry
گریه کردن یا ابراز احساسات به خاطر چیزی که باعث اندوه یا ناراحتی می‌شود.
becrime
مرتکب جرم شدن یا رفتار غیرقانونی کردن.
becrimed
به معنای مرتکب عمل مجرمانه شدن.
becrimes
جرائمی که مرتکب شده‌اند.
becriming
عمل مرتکب شدن جرم.
becrimson
به رنگ قرمز درآمدن یا قرمزی یافتن، معمولاً به خاطر شرم یا خجالت.
becrinolined
به کار می‌رود برای توصیف لباسی که با کرینولین تزئین شده یا در آن استفاده شده است.
becripple
محدود کردن یا آسیب رساندن به خود به طریق ذهنی یا عاطفی.
becrippled
محدود یا آسیب‌دیده شدن، به ویژه در توانایی‌های فیزیکی یا عاطفی.
becrippling
محدودکننده یا آسیب‌زننده بودن، به ویژه به جنبه‌های عاطفی یا فکری.
becroak
قور کردن، صدای بلند و متمایز قورباغه‌ها یا پرندگان.
becross
دچار انسداد، درهم و برهم بودن، حالتی که در آن نتوانید به درستی فکر کنید یا تصمیم بگیرید.
becrowd
انباشتگی، وقتی مردم یا اشیاء به صورت کمبود فضا در کنار هم جمع می‌شوند.
becrowded
شلوغ شدن، زمانی که فضا پر از افراد یا اشیاء می‌شود.
becrowding
شلوغی، وضعیتی که در آن فضای فیزیکی با افراد یا اشیاء پر می‌شود.
becrowds
شلوغ شدن در شرایط خاص، مثل جشنواره یا تعطیلات.
becrown
تاج‌گذاری، عمل قرار دادن تاج بر سر شخصی به عنوان علامت قدرت یا شرف.
becrush
احساس عشق و گرایش ناگهانی به شخصی در یک موقعیت خاص.
becrust
تیمار کردن سطح یک ماده غذایی، به خصوص قبل از پخت و پز.
becrusted
پوشش داده شده به وسیله یک لایه خاص، به ویژه در آشپزی.
becrusting
عمل پوشاندن یک سطح با یک لایه خاص به طور مداوم.
becrusts
لایه‌های پوششی که بر روی غذاها قرار می‌گیرند.
becudgel
چوب یا ابزار سنگین که برای دفاع یا حمله استفاده می‌شود.
becudgeled
بجنگ و به نوعی آسیب دیدن از سردرگمی و عدم وضوح.
becudgeling
پیش رفتن یا تلاش کردن برای حل مشکلات یا موانع.