fluosilicic
اسید فلوسلیکات، یک اسید معدنی است که فلور و سیلیس را ترکیب میکند و در بهبود بهداشت دندان استفاده میشود.
fluotantalate
فلوتانتالت، ترکیبی است که در صنایع الکترونیکی کاربرد دارد.
fluotantalic
اسید فلوتانتالی، نوعی اسید شیمیایی است که در واکنشهای خاص شیمیایی مورد استفاده قرار میگیرد.
fluotitanate
فلوتیتانات، ترکیبی است که در علم مواد و فناوریهای پیشرفته کاربرد دارد.
fluotitanic
اسید فلوتیتانیک، اسیدی با ویژگیهای شیمیایی متنوع است.
fluozirconic
اسید فلوزورکونیک، اسیدی شیمیایی حاوی فلورید و زیرکن است که در برخی فرآیندهای صنعتی کاربرد دارد.
fluphenazine
فلوفنازین، دارویی است که بهعنوان درمانی برای اختلالات روانی مانند اسکیزوفرنی استفاده میشود.
flurn
فلورن، حرکتی بینظم یا ناهماهنگ است که ممکن است به صورت غیرقابل کنترل انجام شود.
flurr
فلور، به معنای موجی از فعالیت، حرکات سریع یا جنبوجوش در یک محیط است.
flurriedly
به معنای بهصورت آشفته و در یک وضعیت سریع و ناآرام انجام دادن کاری است.
flurriment
جنبش یا فعالیتهای ناگهانی و بهطور غیرقابل پیشبینی بهطور کلی.
flurt
فلورت، به معنای موجودی است که در مهمانیها معمولاً به عنوان جالب توجه و شاداب شناخته میشود.
flus
آنفولانزا، بیماری ویروسی که به طور معمول باعث تب و سردرد میشود.
flushable
قابل شستشو، به اشیایی اطلاق میشود که میتوان آنها را در توالت شستشو داد.
flushboard
فلشبرد، تختهای که برای پوشش دیوار یا دکوراسیون داخلی استفاده میشود.
flusher
فلاشر، شخصی که مسئولیت نظافت و نگهداری از مکانهای عمومی را برعهده دارد.
flusherman
فلاشرمن، شخصی که در زمینه لولهکشی و نگهداری از سیستمهای آب و فاضلاب کار میکند.
flushermen
فلاشرمن، فردی که به پاکسازی و تعمیر لولهها و سیستمهای فاضلاب میپردازد.
flushers
فلشر، دستگاه یا فردی که به تخلیه و پاکسازی سیستمهای فاضلاب کمک میکند.
flushest
ثروتمندترین، اشاره به فرد یا چیز ثروتمندتر از دیگران دارد.
flushgate
درب فلشر، دربی که برای کنترل جریان و سطح مایعات استفاده میشود.
flushy
فلاش داری، به رنگهای درخشان یا زنده اشاره دارد.
flushingly
به معنای به طرز شگفتانگیزی یا به وضوح، معمولاً به فرآیند یا حالت اشاره دارد.
flushness
قرمزی، به ویژه در گونهها به دلیل احساساتی مانند شرمندگی یا گرما.
flusk
حرکت ناگهانی یا سبک، به ویژه در یک جهت خاص.
flusker
چیزی که به سرعت حرکت میکند و قابل توجه است.
flusterate
به حالتی که فرد دچار سردرگمی یا ناامیدی میشود.
flusteration
سردرگمی، وضعیتی است که در آن فرد در نتیجه اضطراب یا فشار زیاد دچار سردرگمی و ناامیدی میشود.
flusterer
شخصی که باعث سردرگمی یا اضطراب دیگران میشود.
flustery
وضعیتی که فرد در آن دچار اضطراب و ناراحتی میشود و نمیتواند به خوبی فکر کند.
flustra
حالت عاطفی که ناشی از فشار و استرس است و میتواند به سردرگمی منجر شود.
flustrate
سردرگم کردن یا ایجاد احساس ناامیدی و ناتوانی.
flustrated
احساس خستگی و ناراحتی به خاطر شرایط دشوار یا ناتوانی در انجام کاری.
flustrating
ایجاد احساس خستگی یا ناامیدی به خاطر دشواری یک کار یا وضعیت.
flustration
حالت یا احساس ناامیدی ناشی از ناتوانی در رسیدن به نتیجه مطلوب.
flustrine
مربوط به یا مخصوص به محیطها یا شرایطی که در آنها خستگی احساس میشود.