incircumscriptible
غیرقابل تعریف، به سختی می‌توان آن را به یک توضیح خاص محدود کرد.
incircumscription
منع یا محدود کردن چیزی به تعدادی از عوامل یا مزایا.
incircumspect
محتاط و مراقب، به معنای بررسی موارد با احتیاط.
incircumspection
بی‌احتیاطی، عدم احتیاط و سنجیدن تدابیر لازم قبل از عمل.
incircumspectly
به‌طور بی‌احتیاط و بدون در نظر گرفتن عواقب.
incircumspectness
بی‌احتیاطی، نداشتن احتیاط.
incisal
مرتبط با دندان‌های نیش و برش، به ویژه لبه‌های دندان.
incisely
به‌طور دقیق و شفاف.
incisiform
شبیه به دندان‌های نیش، معمولاً در زیست‌شناسی یا دندانپزشکی.
incisively
به صورت تیزبین و واضح، بیان یا نوشتاری که با دقت و وضوح ایده‌ها را منتقل می‌کند.
incisiveness
ویژگی یا حالت واضح و تیز بودن استدلال یا بیان، که به انتقال مؤثر ایده‌ها کمک می‌کند.
incisory
به معنای مرتبط با تیزبینی یا وضوح، معمولاً در زمینه‌های گفت‌وگو یا بیان.
incisorial
مرتبط با تحلیل یا قضاوتی که به وضوح و دقت بالا باشد.
incysted
به وضعیتی اشاره دارد که در آن یک بافت یا ساختار به صورت کیست در آمده است.
incisural
به ناحیه‌ای اشاره دارد که به ساختارهای تیزبین یا جداساز مرتبط است.
incitability
حساسیت به تحریک، توانایی برای تحریک احساسات یا رفتار دیگران.
incitable
قابل تحریک، اشاره به شخصی که به راحتی به تحریکات پاسخ می‌دهد.
incitamentum
عامل یا دلیل تحریک یا تشویق.
incitant
عوامل یا محرک‌هایی که اقدام یا رفتار را تحریک می‌کنند.
incitants
عوامل یا افرادی که ممکن است دیگران را به عمل خاصی تحریک کنند.
incitate
تحریک کردن، ترغیب به اقدام یا عمل.
incitation
تشویق یا تحریک به انجام یک عمل خاص، به ویژه عمل ناپسند یا غیرقانونی.
incitations
جمع 'تشویق' به مفهوم تحریک و ترغیب افراد به انجام اعمال خاص.
incitative
دارای ویژگی تحریک یا ترغیب به انجام عمل.
inciter
شخصی که دیگران را به انجام عملی تحریک کند، به ویژه عمل ناپسند.
inciters
جمع 'تشویق‌کننده' به معنای افرادی که دیگران را به انجام عمل خاص تحریک می‌کنند.
incitingly
به طور تحریک‌آمیز یا تشویق‌کننده، که ممکن است منجر به اقدام خاصی شود.
incitive
تحریک‌کننده، تضمیمنگر، چیزی که کسی را به عمل یا تصمیم خاصی تشویق می‌کند.
incitory
تحریک‌آمیز، گفتاری که بتواند دیگران را به واکنش یا احساسات شدید هدایت کند.
incitress
زنی که عمل یا تفکر خاصی را تحریک می‌کند.
incivic
غیرمدنی، اشاره به رفتار یا گرایش‌هایی که مربوط به روابط اجتماعی و شهروندی نباشد.
incivil
غیرمدنی، بی‌احترامی و نداشتن ادب در رفتار با دیگران.
incivilization
غیرتمدنی، فرایند یا وضعیت کنار گذاشتن هنجارهای اجتماعی و فرهنگی.
incivilly
به‌صورتی که ادب و نزاکت را رعایت نمی‌کند.
incivism
نوعی رفتار بی‌احترامی که مشخصات آن نادیده گرفتن آداب اجتماعی است.
inclamation
تمایل یا قابلیت نزدیک شدن به یک موضوع خاص.
inclasp
عمل بستن یا در آغوش گرفتن چیزی.
inclasped
به حالت بسته یا پیچیده درآمده.
inclasping
عمل در حال پیچیدن یا بستن چیزی.
inclasps
به معنای در آغوش گرفتن یا نگه داشتن چیزی به شکلی محکم.