overfondness
محبت یا علاقه بیش از حد به چیزی یا کسی که ممکن است به روابط و رفتار آسیب برساند.
overfoolish
بیش از حد احمقانه، به حالت یا ویژگیهای ناچیز و احمقانه اشاره دارد که موجب مشکلات یا تصمیمات نامناسب میشود.
overfoolishly
به شکل بیش از حد احمقانه، توصیف کنشی است که ناشی از فقدان قضاوت خوب است.
overfoot
بیش از حد پا گذاشتن؛ اشاره به تجاوز از حدود تعیین شده در اندازهها یا مقیاسها.
overforce
بیش از حد فشار آوردن یا تحمیل کردن، به معنای زورآوری بیهوده است.
overforced
بیش از حد تحت فشار قرار داده شده، احساس تسلیم یا تحت سلطه قرار گرفتن در یک وضعیت.
overforcing
اجبار بیش از حد به انجام کاری، به ویژه در زمینههای تحصیلی یا ورزشی.
overforged
فرآیند شکلدهی فلز به طوری که بیش از حد لازم باشد و خواص آن آسیب ببیند.
overformalize
رسمیتر از آنچه که لازم است، به ویژه در نوشتار یا گفتار.
overformalized
رسمیتر از آنچه که لازم است، به ویژه در نوشتار یا گفتار.
overformed
شکلدهی بیش از حد به چیزی که باعث تخریب ویژگیهای طبیعی آن میشود.
overforward
رفتار بیش از حد جلو افتاده، به معنای ابراز خود بدون ملاحظه یا احتیاط در تعاملات اجتماعی.
overforwardly
به طور بیش از حد جلو افتاده، به نوعی رفتار یا گفتاری اشاره دارد که بدون احتیاط یا ملاحظه ارائه میشود.
overforwardness
ویژگی یا حالت رفتار بیش از حد جلو افتاده، که ممکن است در موقعیتهای اجتماعی نامناسب به نظر برسد.
overfought
بیش از حد درگیر شدن در یک کار یا نبرد، که میتواند به بینظمی یا مشکل منجر شود.
overfoul
به معنای بیش از حد کثیف یا آلوده، چه در زمینه فیزیکی یا معنوی.
overfoully
به طور بیش از حد کثیف یا توهینآمیز در صحبت یا نوشتن.
overfoulness
آلودگی بیش از حد، وضعیتی که در آن چیزی به طور غیرطبیعی کثیف و آلوده است، معمولاً به آب یا محیط اشاره دارد.
overfragile
بیش از حد شکننده، حالتی که چیزی به شدت آسیبپذیر و حساس است.
overfragmented
بیش از حد تکهتکه شده، وضعیتی که در آن چیزی به بخشهای زیاد و غیر مرتبط تقسیم شده است.
overfrail
بیش از حد شکننده، به معنای ضعف یا ناتوانی بیش از حد، به ویژه در افراد مسن.
overfrailly
به طرز بیش از حد شکننده، به طور خاص به وضعیت بیان یا عملکرد اشاره دارد.
overfrailness
ضعف بیش از حد، حالتی که در آن چیزی بسیار ضعیف و آسیبپذیر است.
overfrailty
بیش از حد ضعیف و شکننده بودن، که باعث میشود شخص در فعالیتهای روزمره با مشکل مواجه شود.
overfranchised
بیش از حد مجوز فرعی داشتن، که به معنی گسترش بیش از حد یک برند یا خدمات است.
overfrank
بسیار صریح و بیپروا در بیان نظرات یا احساسات.
overfrankly
به صورت بسیار صریح و بیپرده، بدون هیچگونه ابهام.
overfrankness
وضعیتی که در آن شخص به طور بیش از حد صریح و بدون در نظر گرفتن احساسات دیگران صحبت میکند.
overfraught
بیش از حد بار و فشار داشتن، به ویژه در مورد مسئولیتها یا کارها.
overfree
آزادتر از حد معمول، اغلب به شرایطی اشاره دارد که در آن اختیار یا آزادی بیش از اندازه وجود داشته باشد.
overfreedom
آزادی بیش از حد، به شرایطی اشاره دارد که در آن افراد آزادی عمل زیادی دارند که ممکن است مسئولیتهای اجتماعی را نادیده بگیرند.
overfreely
به صورت بیش از حد آزاد، به معنای بیان یا عمل کردن بدون محدودیتهای متعارف.
overfreight
بارگیری بیش از حد، به شرایطی اشاره دارد که بار بیش از حد مجاز بر روی وسیله نقلیه قرار میگیرد.
overfreighted
بارگذاری بیش از حد، به حالتی اطلاق میشود که وسیله نقلیه به طور نامناسب بار گرفته باشد.
overfrequency
فراوانی بیش از حد، به شرایطی اشاره دارد که چیزی بیش از حد معمول یا قابل قبول تکرار میشود.
overfrequent
بیش از حد رفتن به جایی، به طور مکرر و غیر ضروری حضور داشتن.
overfret
بیش از حد نگران یا مضطرب شدن درباره چیزی.