pointingly
بهشیوهای صریح و بیپرده گفته یا پرسیده شود.
pointlessly
به معنای داشتن هدف یا فایدهای کمتر از آنچه انتظار میرود است و معمولاً در موقعیتهایی به کار میرود که فعالیتی بیهوده به نظر میرسد.
pointlessness
حالت یا کیفیت بیفایده بودن، بدون هدف یا ارزش مشخص.
pointlet
نقطهای کوچک یا جزئی، که معمولاً به منظور مشخص کردن یا بیان جزئیات استفاده میشود.
pointleted
به معنای نقطهگذاری شده، به ویژه در متون یا یادداشتها برای بهتر شدن وضوح یا ترتیب.
pointmaker
شخصی که نقاط کلیدی را مشخص میکند، معمولاً در ارائهها یا بحثهای رسمی.
pointmaking
فرایند یا عمل ایجاد نقاط کلیدی در بحث یا ارائه.
pointment
قرار ملاقات، زمانی که با شخصی توافق میشود تا در یک مکان مشخص به ملاقات هم بروند.
pointrel
نقشهبرداری از یک نقطه به نقطه دیگر که میتواند به عنوان یک رابطه میان عناصر تعریف شود.
pointswoman
زنی که در یک موقعیت حرفهای مسئولیت سرپرستی یا مربیگری دارد.
pointure
اندازه کفش یا سایز پا، به ویژه در سیستم سایزگذاری اروپایی.
pointways
روشها یا روشهای خاص برای رسیدن به یک هدف.
pointwise
به صورت نقطهای، به تحلیل یا بررسی عناصر به طور جداگانه.
poyou
پویو به معنای افزودن طعمی خاص به غذا است، معمولاً از ترکیبات مختلف برای افزایش طعم و عطر استفاده میشود.
poyous
پویوس به عنوان نامی برای ترکیب خاصی از طعمها شناخته میشود که به غذاها عمق و غنای بیشتری میدهد.
poire
پویرا، میوهای گلابی شکل و شیرین است که معمولاً در سالادها یا دسرها استفاده میشود.
poisable
قابل پویش به ویژگی اشیاءی اشاره دارد که میتوانند به راحتی برای هدفهای خاصی در آشپزی یا کارهای دیگر مورد استفاده قرار گیرند.
poiser
پویسر به کسی گفته میشود که طعمهای جدید و خاصی را به غذاها اضافه میکند و در خلق و اصلاح طعمها مهارت دارد.
poisers
پویسرها به گروهی از افراد اشاره دارد که در زمینه طعمدهی و آشپزی تخصص دارند.
poiseuille
قانونی که جریان یک سیال در یک لوله را بر حسب فشار و قطر لوله و ویسکوزیته سیال بیان میکند.
poisonable
قابل سمومه، به مواد یا گیاهانی اطلاق میشود که میتوانند به سلامتی آسیب برسانند.
poisonberry
اسم گیاهی که میوههای سمی دارد و ممکن است باعث آسیب به انسان یا حیوانات شود.
poisonbush
گیاهی که به پوست انسان و یا حیوانات آسیب میزند و ممکن است سمی باشد.
poisoner
شخصی که سمی را به دیگران میدهد یا به آنها آسیب میزند.
poisoners
چندین شخص که سمی را به دیگران تحمیل و آسیب میزنند.
poisonful
سمی، به معنی داشتن خاصیت سمی و مضر برای سلامتی.
poisonings
مسمومیتها، حالتی که در آن فرد به دلیل مصرف ماده سمی دچار آسیب میشود.
poisonously
به طور سمی، به طوری که نشاندهنده تأثیرات سمی باشد.
poisonousness
ویژگی یا حالت سمی بودن، مقدار زهری که یک ماده دارد.
poisonproof
مقاوم در برابر سم، به طوری که سم نتواند به آن آسیب برساند.
poisonweed
گیاهی که سمی است و ممکن است برای انسانها یا حیوانات خطرناک باشد.
poisonwood
نوعی درخت که با انواع سموم قوی آزاد میشود.
poissarde
گونهای ماهی شبیه به قزل آلا با رنگهای زیبا.
poisson
توزیع پواسون، یک توزیع احتمال است که تعداد وقوع یک رویداد معین در یک بازه زمانی یا فضایی مشخص را مدل میکند.
poister
شاد کردن، روحیه کسی را بالا بردن و به او انرژی مثبت دادن.
poisure
احساس، عواطف یا حالت روحی که در یک لحظه خاص احساس میشود.