interjectural
مداخله‌ کننده، اشاره به نوعی گفتار دارد که ناگهان و بدون دعوت وارد می‌شود.
interjoin
به هم پیوستن، به معنای متصل کردن یا ترکیب کردن دو یا چند چیز است.
interjoinder
در حقوق، ادغام یا پیوستگی بین طرفین در یک دعوی یا پرونده قانونی.
interjoist
فاصله یا فضای بین تیرک‌های یک سازه.
interjudgment
بررسی و مقایسه احکام مختلف در یک پرونده قانونی.
interjugal
مشکلات یا روابط بین زوجین در یک خانواده.
interjugular
منطقه یا رگی که بین دو رگ گردنی وجود دارد.
interjunction
کلمه یا عبارتی که برای اتصال دو یا چند جمله یا عبارت به کار می‌رود.
interkinesis
اینترکینز، مرحله‌ای از چرخه حیات است که بین دو مرحله تقسیم هسته‌ای میوز اتفاق می‌افتد.
interkinetic
اینترکینتیک به حرکات سلولی اشاره دارد که در دوره‌های خاصی از تقسیم سلولی اتفاق می‌افتد.
interknot
به فرآیند گره زدن دو یا چند شئ به هم اشاره دارد.
interknotted
به حالتی اشاره دارد که چند چیز به هم گره خورده و به هم متصل شده‌اند.
interknotting
فرایند گره‌زدن یا به هم پیوستن اشیاء به روشی خاص.
interknow
به معنای درک یا آگاهی از اطلاعاتی است که به یکدیگر مرتبط می‌شوند.
interknowledge
دانش مشترک یا اطلاعاتی که در بین افراد یا گروه‌ها به اشتراک گذاشته می‌شود.
interlabial
مرتبط با ناحیه‌ای که در آن لب‌ها به هم نزدیک می‌شوند.
interlaboratory
مرتبط با تعامل و همکاری بین آزمایشگاه‌های مختلف.
interlacedly
به شیوه‌ای که عناصر مختلف به هم بافته یا ترکیب شده‌اند.
interlacement
عملی که در آن چیزها به هم پیچیده می‌شوند یا در هم ادغام می‌شوند.
interlacer
فردی که نخ‌ها یا مواد مختلف را در هم می‌تند.
interlacery
بافت یا ترکیبی از اجزاء که به صورت درهم تنیده و شلوغ طراحی شده‌اند.
interlacustrine
منطقه‌ای که بین چندین دریاچه قرار دارد.
interlayering
فرایند قرار دادن لایه‌های مختلف مواد بر روی یکدیگر.
interlain
به هم بافتن یا درهم کردن مواد یا الیاف.
interlake
منطقه‌ای که دریاچه‌ها به یکدیگر متصل هستند.
interlamellar
فضاهایی که بین لایه‌های مختلف یک ماده وجود دارد.
interlamellation
تداخل یا برهم‌گذاریدگی لایه‌ها در مواد، که می‌تواند بر خواص فیزیکی آن تأثیر بگذارد.
interlaminar
مرتبط با فضا یا خصوصیات بین لایه‌های متقاطع در مواد.
interlaminate
فرایند قرار دادن لایه‌ها به صورت متداخل برای بهبود خواص آنها.
interlaminated
کامپوزیت‌هایی که لایه‌ها به صورت متداخل در آنها قرار داده شده‌اند.
interlaminating
فرایند فعال تداخل دادن لایه‌ها به منظور بهبود خواص مواد.
interlamination
فرایند یا عمل تداخل دادن لایه‌ها به یکدیگر.
interlapse
توقف یا وقفه‌ای که در یک روند یا تسلسل اتفاقات ایجاد می‌شود.
interlardation
عمل اضافه کردن یک چیز به چیز دیگر تا ترکیبی ایجاد شود.
interlardment
عمل قرار دادن چیزهای مختلف درون یکدیگر به منظور تنوع یا سرگرمی.
interlatitudinal
تعلق یا ارتباط با مناطق جغرافیایی مختلف بر اساس عرض جغرافیایی.
interlaudation
عمل تقدیر و ستایش یا ابراز تحسین.
interleague
مسابقات یا تعاملات بین لیگ‌های مختلف.
interleaver
اینترلیور، وسیله‌ای در ارتباطات و پردازش سیگنال است که داده‌ها را به صورت غیرترتیبی سازماندهی می‌کند تا به بهبود کیفیت و کاهش خطاها کمک کند.
interlibel
اینترلیبل، به عمل نشر اطلاعات کاذب یا توهین‌آمیز در بین رقبای تجاری اشاره دارد که می‌تواند منجر به دادرسی حقوقی شود.