overgently
به طرزی بیش از حد ملایم یا لطیف.
overgesticulate
بیش از حد با دست و بدن حرکت کردن در هنگام صحبت کردن.
overgesticulated
حرکت‌های بیش از حد با دست در زمان صحبت کردن.
overgesticulating
در حال حرکت بیش از حد به واسطه‌ی بیان کردن.
overgesticulation
حرکت‌های بیش از حد با دستان به هنگام صحبت.
overgesticulative
بیش از حد با حرکات دست و بدن صحبت کردن، به طوری که ممکن است توجه را جلب کند یا باعث سردرگمی شود.
overgesticulatively
به شکلی که در آن حرکات دست و بدن به طور بیش از حدی برای تأکید یا بیان احساسات استفاده شود.
overgesticulativeness
خصوصیت یا ویژگی این که به طرز زیاد با حرکات دست و بدن صحبت شود.
overget
بیش از حد درک کردن یا برداشت نادرست از چیزی در یک موقعیت خاص.
overgetting
عمل بیش از حد درک کردن یا برداشت نادرست از چیزی.
overgifted
افرادی که در زمینه‌های مختلف دارای استعداد و توانایی فوق‌العاده‌ای هستند.
overgild
بیش از حد طلاکاری کردن، به معنی استفاده بیش از اندازه از طلا بر روی یک شیء برای افزایش زیبایی آن است.
overgilded
بیش از حد طلاکاری شده، به آثار یا اشیایی اشاره دارد که به طور افراطی با طلا پوشش داده شده‌اند.
overgilding
بیش از حد طلاکاری کردن، اقدام به طلاکاری زیاد بر روی اشیا یا آثار هنری.
overgilds
عمل بیش از حد طلاکاری کردن، به زیبا و جذاب‌تر کردن بیش از حد یک داستان یا ایده اشاره دارد.
overgilt
طلاکاری شده به طور افراطی، به اشیایی اشاره دارد که دارای لایه‌ای از طلا هستند که بیش از حد به کار رفته باشد.
overgilted
بیش از حد طلاکاری شده، به دکورها یا اشیایی گفته می‌شود که افراطی تزئین شده‌اند و از نظر بصری قابل توجه هستند.
overgird
بیش از حد بستن یا جمع کردن چیزی به ویژه در ارجاع به سلاح‌ها یا لباس‌ها.
overgirded
بیش از حد بستن یا محاط کردن چیزی با تجهیزات یا مواد حفاظتی.
overgirding
عمل بیش از حد بستن یا محاط کردن.
overgirdle
بند یا کمربند اضافی که برای شکل دادن به بدن استفاده می‌شود.
overgirds
فعل بستن یا محاط کردن چیزی به طور بیش از حد.
overgirt
بستن یا محط کردن به طور شدید، به ویژه در مورد لباس یا سلاح.
overgive
بیش از حد دادن، به معنای صرف نظر کردن یا نیازهای شخصی خود را نادیده گرفتن در جهت کمک یا ارائه به دیگران است.
overglad
بسیار خوشحال، به معنای داشتن احساس شادی یا شگفتی بیشتر از حد معمول است.
overgladly
با شادی بسیار، به معنای انجام کاری با خوشحالی و اشتیاق بیشتر از حد معمول است.
overglance
نگاه سریع، به معنای نگاهی گذرا و غیرعمیق به چیزی است.
overglanced
نگاه سریع، به معنای نگاه گذرا یا سطحی به چیزی است که باعث می‌شود شخص شناخت خوبی پیدا نکند.
overglancing
نگاه کردن سریع، به معنای نگاهی گذرا و غیر عمیق به چیزی است.
overglass
نوعی تکنیک در نقاشی یا پوشش برای ایجاد جلوه‌ای خاص یا محافظت از سطح.
overglazed
به معنای پوشش یا لایه‌ای که بر روی سطوح سرامیکی یا دیگر مواد برای افزایش درخشش یا زیبایی و محافظت به کار می‌رود.
overglazes
به معنای لایه‌های اضافی شفاف یا رنگی که بر روی لعاب اصلی سرامیک‌ها برای دستیابی به جلوه‌های مختلف اضافه می‌شوند.
overglazing
فرایند استفاده از لایه‌های اضافی لعاب برای تغییر ظاهر نهایی قطعات هنری یا سرامیک‌ها.
overglide
به معنای سر خوردن یا حرکت نرم و بی‌صدا از سطحی بدون وقفه.
overglint
به معنای درخشش یا بازی نور روشن روی یک سطح.
overgloom
به شدت تاریک یا غمگین، حالتی که در آن احساس ناامیدی یا اندوه وجود دارد.
overgloomy
به شدت غمگین یا ناامید.
overgloomily
به صورت بسیار غمگین یا ناامیدکننده.
overgloominess
حالت بسیار غمگین یا ناامیدکننده.
overglorious
به شدت باشکوه و پر زرق و برق.