quiting
عمل ترک یا انصراف از چیزی، مانند کار یا فعالیت.
quito
شهر کیتو، پایتخت کشور اکوادور، واقع در کوه‌های آند.
quitrent
نوعی اجاره معاف از مالیات، معمولاً برای زمین یا املاک.
quitrents
اجاره‌های معاف متعدد، معمولاً به صورت دوره‌ای پرداخت می‌شود.
quittable
قابل انصراف یا کناره‌گیری، به ویژه در مورد قراردادها و تعهدات.
quittal
حکم برائت، وضعیتی که در آن شخص از اتهاماتی که به او نسبت داده شده است، تبرئه می‌شود.
quitterbone
استخوان کویتربون، ساختاری در استخوان که به تقویت و جلوگیری از آسیب‌های استخوان کمک می‌کند.
quittor
شخصی که حکم برائت صادر می‌کند یا از کسی دفاع می‌کند.
quittors
جمع کویتور، افرادی که در پرونده‌های مختلف، حکم برائت صادر می‌کنند.
quitu
یک اصطلاح قانونی که به تنهایی ممکن است نسبت به دیگر اصطلاحات فرعی فراموش شود.
quiverer
کسی که به دلیل اضطراب یا ترس، بدنش لرزیده می‌شود.
quiverers
کسانی که می‌لرزند یا در حال لرزش هستند، معمولاً به علت ترس یا اضطراب.
quiveringly
به شیوه‌ای که در آن لرزش یا تردید وجود دارد، به ویژه در هنگام بیان احساسات.
quiverish
حالتی که در آن فرد به دلیل ترس یا اضطراب احساس لرز کردن دارد.
quiverleaf
درختی که به خاطر برگ‌های خاصش شناسایی می‌شود و معمولاً به عنوان عنصر تزئینی در باغ‌ها استفاده می‌شود.
quixote
شخصی که افکار خیالی و ایده‌آل‌گرایانه دارد، به طوری که به سرگیجه می‌افتد بر عمل‌های واقعی.
quixotes
شخصیت‌هایی که آرمان‌گرا و خیال‌پرداز هستند و در جستجوهایی بی‌فایده به سر می‌برند.
quixotical
درباره‌ی افکار یا رفتارهایی که به طور غیرواقع‌بینانه و با آرمان‌گرایی بیش از حد مشخص می‌شود، به کار می‌رود.
quixotically
به شکلی غیرواقع‌بینانه و آرمان‌گرایانه عمل کردن.
quixotism
حالت یا خصیصه‌ای که فرد را به ایده‌ها یا اقداماتی آرمان‌گرایانه و غیرواقع‌بینانه وادار می‌کند.
quixotize
به معنی ایده‌آل کردن یا غیرواقعی ساختن به شیوه‌ای که عملی نباشد.
quixotry
مجموعه‌ای از افکار، رفتارها یا اقداماتی که بر اساس آرمان‌گرایی و واقعیت‌گریزی است.
quixotries
افعال یا تلاش‌های خیال‌پردازانه و غیرعملی که ممکن است خنده‌دار یا بی‌فایده باشند.
quizzability
قابلیت آزمون‌گیری، توانایی چیزی برای انجام آزمون یا پرسش و پاسخ.
quizzable
قابل آزمون‌گیری، به عنوان صفت به چیزهایی اشاره دارد که می‌توان آنها را آزمون کرد.
quizzacious
آزمون‌گیرانه، به معنای سرگرم‌کننده و چالش‌برانگیز در اجرای سوالات.
quizzatorial
آزمون‌گری، به شیوه مطرح کردن سوالات به‌گونه‌ای که فکر را به چالش بکشد.
quizzee
آزمون‌گیر، به فردی اطلاق می‌شود که در یک آزمون شرکت می‌کند.
quizzery
آزمون‌گیری، به معنای فرآیند یا فعالیت آزمون‌گیری یا پرسش و پاسخ.
quizzy
آزمون‌گونه، اصطلاحی است که به فعالیت‌هایی اشاره دارد که حسی از نقشه‌برداری یا سوال‌سازی را تداعی می‌کند.
quizzicality
کیفیت یا حالتی از کنجکاوی و پرسشگری، به‌ویژه در چهره یا رفتار.
quizzically
به طرز سوالی یا کنجکاوانه، به ویژه وقتی که نسبت به چیزی تردید یا عدم‌اطمینان وجود دارد.
quizzicalness
کیفیت یا حالتی از داشتن سوال یا شک، به‌ویژه در لحن یا بیان.
quizzify
عملی که به معنی تبدیل کردن یک موضوع به forma آزمونی یا سوالی می‌باشد.
quizzification
فرایند تبدیل یک موضوع یا محتوا به فرم آزمون یا سوال.
quizziness
احساس سرگیجه و عدم تعادل، به ویژه در حالت ایستاده یا هنگام حرکت سریع.
quizzingly
به طرز سؤال‌آمیز و کنجکاوانه؛ نشان دهنده عدم اطمینان یا تعجب.
quizzish
به نوعی که با احساس کنجکاوی یا تردید همراه باشد، به ویژه در لحن یا رفتار.
quizzism
نشانه‌ای از حب کنجکاوی و پرسشگری که معمولاً به تعاملات عمیق منجر می‌شود.
quizzity
حالت یا ویژگی کنجکاوی و پرسشگری؛ علاقه به دانستن بیشتر.