respreads
respreads به معنای پخش کردن دوباره ماده‌ای مانند رنگ یا کابل‌ها است.
respring
فنر زدن به معنای تعویض یا تنظیم فنر دستگاهی است که به کارکرد آن کمک می‌کند.
respringing
عمل فنر زدن به یک دستگاه، به خصوص در حالتی که دارای فنرهای تنظیمی می‌باشد.
resprings
عمل نیروی جدید دادن به فنرها در دستگاه‌ها به منظور بازگردانی به کارایی.
resprinkle
دوباره پاشیدن یک ماده بر روی چیزی، غالباً برای تزیین یا طعم دادن.
resprinkled
عمل دوباره پاشاندن یک ماده بر روی سطحی.
resprinkling
عمل دوباره پاشیدن یک ماده، به ویژه در مورد گل‌ها یا رنگ‌ها.
resprout
جوانه زدن دوباره، به ویژه در مورد گیاهان یا درختان که پس از قطع یا آسیب به آنها، دوباره رشد می‌کنند.
resprung
به حالت اولیه برگشتن یا به درستی کار کردن بعد از یک تغییر یا تعمیر.
respue
از سر گرفتن یا ادامه دادن به فعالیتی یا پروژه‌ای بعد از توقف.
resquander
تلف کردن دوباره، به ویژه منابع، زمان یا پولی که قبلاً صرف شده است.
resquare
دوباره به شکل مربع یا متناسب درآوردن چیزی.
resqueak
صدا کردن دوباره، معمولاً اشاره به صداهایی که از اثرات ساییدگی یا آسیب ناشی می‌شود.
ressaidar
رسایداری، ابزاری برای هدایت و راهیابی در محیط‌های خاص، به ویژه در کوهستان و زمین‌های ناهموار.
ressala
رساله، نوشته‌ای رسمی و معمولاً بلند که نظریات یا تحقیقی را بیان می‌کند.
ressalah
رساله، مکتوبی که معمولاً برای مقاصد خاص نوشته شده است و درخواست یا پیشنهادی را مشخص می‌کند.
ressaldar
رسالدار، شخص یا ابزاری که وظیفه انتقال اطلاعات و پیام‌ها را بر عهده دارد.
ressaut
رسوت، پرش یا جهش ناگهانی به‌ویژه در فعالیت‌های ورزشی یا طبیعی.
resshot
رسوت، فعالیت یا مکان مربوط به استراحت و بهبودی پس از کارهای سخت یا خستگی.
ressort
نیروی فشار، فنری که در اشیاء برای ایجاد راحتی و حمایت به کار می‌رود.
restab
دوباره ثابت کردن یا برقراری ارتباط در یک سیستم یا مدار.
restabbed
حالت گذشته فعل 'restab' به معنای دوباره ثابت کردن یا برقراری ارتباط.
restabbing
فرایند دوباره ثابت کردن یا برقراری ارتباط، به ویژه در تکنولوژی.
restabilization
فرایند دوباره پایدار کردن یا تثبیت چیزی، مانند ساختار یا سیستم.
restabilize
دوباره پایدار کردن یا تثبیت یک سیستم یا ساختار.
restabilized
دوباره پایدار کردن، به وضعیتی برگرداندن که پیش از آن موردی پایدار یا ثابت بوده است.
restabilizing
عملیاتی در حال انجام که به هدف پایدار کردن چیزی پس از عدم تعادل یا ناامنی انجام می‌شود.
restable
قابل بازنگری، به وضعیتی که می‌تواند دوباره به حالت پایدار بازگردد.
restabled
حالتی که بعد از اقداماتی، دوباره به حالت پایدار برگردانده شده است.
restabling
عملیاتی که در جهت پایدار کردن چیزی در حال انجام است.
restack
دوباره چیدن یا انباشتن به صورت منظم، بخصوص برای مرتب‌سازی.
restacked
دوباره چیدن یا مرتب‌سازی یک چیز، مانند کتاب‌ها یا صندلی‌ها.
restacking
فرآیند دوباره چیدن یا مرتب‌سازی چیزی.
restacks
چیدن مجدد یا دوباره سازمان‌دهی یک مجموعه از اشیا.
restaff
به معنای استخدام مجدد یا پر کردن دوباره موقعیت‌های شغلی.
restaffed
به معنای استخدام مجدد کارمندان برای پر کردن موقعیت‌های شغلی.
restaffing
فرآیند استخدام مجدد کارمندان برای پر کردن موقعیت‌های شغلی.
restaffs
بازسازی به معنای استخدام مجدد پرسنل یا کارکنان است، به ویژه پس از تغییرات یا کاهش در نیروی کار.
restagnate
رکود به معنای متوقف شدن یا عدم پیشرفت است، به ویژه در زمینه‌های اقتصادی یا پروژه‌ها.
restain
رنگ‌آمیزی دوباره به معنای به‌روزرسانی یا ترمیم رنگ یک شیء یا سطح است.