outmost
بیرونیترین، دورترین، بیشترین فاصله از مرکز یا نقطه اصلی.
outmuscle
از نظر فیزیکی یا غیرمستقیم نسبت به کسی برتری پیدا کردن.
out of
از یک مکان یا موقعیت خارج شدن، بهمعنای عدم وجود یا پایان چیزی.
out of a clear sky
شگفتزدهکننده، غیرمنتظره، به معنای وقوع یک چیز غیرمنتظره در شرایطی که هیچ نشانهای از آن وجود ندارد.
out of action
غیرفعال یا تحتفشار بودن، به معنای عدم توانایی در عملکرد عادی.
out of a job
بیکار بودن، به معنای عدم داشتن شغل یا منبع درآمد.
out-of-area
خارج از محدوده یا منطقه مشخص شده، معمولاً برای خدمات و امکانات.
out-of-body experience
تجربهای که در آن فرد احساس میکند که از بدن خود جدا شده و به مشاهده آن از یک مکان دیگر میپردازد.
out of bounds
بیرون از محدوده، به معنای ناحیهای که اجازه ورود به آن وجود ندارد.
out of breath
احساس خستگی و ناتوانی در نفس کشیدن به دلیل فعالیت بدنی زیاد.
out of condition
خارج از شرایط خوب بودن، به معنای کمبود توانایی یا سلامتی به دلیل عدم استفاده یا تمرین.
out of contention
خارج از رقابت بودن، به معنای اینکه شخص یا گروهی دیگر نمیتواند برنده شود یا جایی در مسابقه داشته باشد.
out of context
خارج از بافت، به معنای اینکه چیزی بدون ارائه اطلاعات یا شرایط ضروری گفته یا نشان داده میشود.
out of control
خارج از کنترل، به معنای وضعیتی که دیگر قابل مدیریت یا مهار نیست.
out of countenance
خارج از قیافه، به معنای از دست دادن ظاهر آرام و عادی به دلیل احساسات شدید.
out of court
خارج از دادگاه، به معنای حل مشکل بدون مراجعه به مراجع قضایی.
out-of-court
توافقی که بین طرفین خارج از دادگاه به وجود میآید و در آن نیازی به حکم قاضی نیست.
out of danger
وضعیتی که در آن فرد یا گروه دیگر در معرض خطر جدی نیست.
out of date
چیزی که دیگر بهروز نیست یا از نظر زمانی قدیمی شده است.
out of doors
پیشنهاد در فضای باز یا طبیعی بهجای ماندن در داخل ساختمان.
out of favour
بیمحبوب شدن به معنای از دست دادن حمایت یا محبت دیگران است.
out of gear
خارج از دنده به معنای عدم کارکرد صحیح وسایل نقلیه یا تجهیزات است.
out of hand
خارج از کنترل بودن به معنای عدم توانایی در مدیریت یا کنترل یک موقعیت است.
out of hours
خارج از ساعات رسمی به معنای عدم فعالیت در ساعتهای تعیینشده است.
out of humour
بدخلق بودن به معنای عدم شادی یا عدم تمایل به شوخی و خنده است.
out of joint
غیرطبیعی، ناهماهنگ، به وضعیتی اشاره میکند که چیزها در جای خود نیستند یا به درستی کار نمیکنند.
out of keeping with
ناسازگار، به حالتی اشاره میکند که چیزی با شرایط یا استانداردهای موجود مطابقت ندارد.
out of key
از تن موسیقی خارج، به وضعیتی اشاره میکند که چیزی هنگام اجرا به درستی هماهنگ نیست.
out of kilter
ناهماهنگ، به وضعیتی اشاره میکند که چیزها درست کار نمیکنند یا از حالت طبیعی خارج شدهاند.
out of line
غیرمجاز، به وضعیتی اشاره میکند که رفتار یا عمل کسی خارج از عرف یا انتظار است.
out of line with
خارج از چارچوب یا ناهماهنگ با اصول و انتظارات مشخص، به ویژه در محیطهای اجتماعی یا کاری.
out of one's box
فکر کردن به شیوهای خلاقانه و غیرطبیعی و فراتر از محدودیتهای معمول.
out of one's senses
عمل کردن در شرایط غیر منطقی یا خارج از قاعده، معمولاً به دلیل هیجان یا فشار.
out of one's skull
از خود بیخود شدن، به معنای رفتار غیرعادی یا ناهنجار تحت تأثیر هیجانات شدید مانند استرس یا شادی میباشد.
out of one's tree
از درخت خود افتادن، به معنای دیوانه بودن یا رفتار غیرمنطقی و احمقانه نشان دادن است.
out of one's way
از راه خود کنار رفتن، به معنای انجام اقدامات اضافی برای کمک به کسی یا برای خدمت به دیگران است.
out of order
خراب، زمانی که وسیلهای کار نمیکند یا به درستی عمل نمیکند.
out of phase
در حالت ناهماهنگ، به ویژه در زمینههای فنی یا صدا.
out of place
احساس بیجا بودن به معنای عدم تطابق یا عدم سازگاری با محیط یا شرایط.
out of plumb
عبارت بیتنظیم به معنای نادرست بودن یا عدم توازن در ساختار.