headfishes
گونههای مختلفی از ماهیها که معمولاً در مناطق خاصی زندگی میکنند.
headforemost
به معنای سقوط یا حرکت به صورت سرپایین به سمت جلو.
headframe
فریم سر، سازهای در معادن است که برای بالا کشیدن مواد از اعماق زمین به سطح استفاده میشود.
headful
مجموعهای از اطلاعات یا احساسات در ذهن، به ویژه به صورت مثبت و پربار.
headgate
دروازهای که به کنترل جریان آب در کانالها یا سیستمهای آبیاری کمک میکند.
headgates
دروازههای متعدد که به کنترل و مدیریت جریان آب در سیستمهای آبیاری میپردازند.
headgears
سازههایی در معادن که به پشتیبانی از سیستمهای بالابری و دیگر تجهیزاتی که به استخراج کمک میکنند، میپردازند.
headily
به روشی مطمئن و با اطمینان، معمولاً در ارتباط با نشانههای حرکتی.
headiness
سرخوشی، حالتی از شادی و هیجان شدید که ممکن است به خاطر موفقیت یا شادی به وجود آید.
headkerchief
دستمالی که معمولاً بر روی سر یا گردن قرار میگیرد و میتواند برای جلوگیری از عرق یا محافظت از آفتاب استفاده شود.
headle
هدایت کردن، راه را نشان دادن یا پیش بردن در یک مسیر خاص.
headledge
لبه سرسخت، مکانی که از آنجا نمای خوبی به اطراف دیده میشود.
headlessness
عدم رهبری، وضعیتی که در آن هیچ رهبری وجود ندارد و افراد بیهدف عمل میکنند.
headly
با اعتماد به نفس و بدون تردید، به روی خود بیتوجه.
headlighting
چراغ جلو، نوری است که در جلو یک وسیله نقلیه قرار دارد و جاده را روشن میکند.
headlike
شبیه به سر، توصیفی برای چیزی که ظاهری مشابه با سر دارد.
headliked
پسندیدن یا قبول کردن چیزی، خصوصاً در مورد ایدهها و پیشنهادات.
headling
عنوان، به ویژه در رسانهها و مقالات، که توجه را جلب میکند.
headload
حداکثر بار قابل حمل یا بارگیری تحمل شده توسط وسیله نقلیه.
headlongly
به صورت عجولانه و بدون توجه، به ویژه در حرکات و فعالیتها.
headlongness
ویژگی یا حالت شتابزده و بیپروا بودن در انجام کارها.
headlongs
به معنای به سرعت و بیپروا، عموماً برای توصیف حرکت سریع و ناگهانی.
headmark
نشانهای که برای نشان دادن کیفیت یا دستاوردها در نظر گرفته میشود.
headmasterly
به معنای شبیه یک رئیس یا مدیر در رفتار و نحوه صحبت.
headmistressship
سرپرستی مدرسه، مقام یا سمت رئیس مدارس که مسئولیت مدیریت آموزشی و اداری را بر عهده دارد.
headmold
قالبی که برای شکل دهی به غذا یا دیگر اشیاء به کار میرود.
headmould
قالبی که برای شکل دادن به سر یا بخشهایی از آن در مجسمهسازی استفاده میشود.
headpenny
نوعی سکه قدیمی که ارزش بالایی دارد و معمولاً توسط کلکسیونرها جمعآوری میشود.
headpin
در بولینگ، اولین پیچی که باید زده شود و همواره برای بدست آوردن امتیاز در اولویت است.
headpins
مجموعهای از پیچیهایی که عمدتاً در بولینگ استفاده میشوند؛ سرپیچها به ثبت امتیاز کمک میکنند.
headplate
صفحهای که در بالای یک ساختار قرار دارد و معمولاً از مواد مقاوم ساخته میشود.
headpost
پستی که در قسمت بالای یک ساختار قرار دارد و معمولاً وظیفه نگهداری را دارد.
headrace
کانال یا مسیری که برای انتقال آب به یک محل خاص استفاده میشود.
headraces
چندین کانال یا مسیر که برای هدایت آب به سمت تعداد زیادی از نقاط مختلف طراحی شدهاند.
headreach
منطقهای از رودخانه یا آب که تأثیراتی از سرریز یا منبع آب در آن وجود دارد.
headrent
مقدار اجارهای که برای استفاده از سطح مشخصی از زمین پرداخت میشود.
headrig
هدریگ، مکانیسم یا تجهیزاتی است که در عملیات قطع درخت برای نگهداشتن و انتقال چوب استفاده میشود.
headright
حق سرزمین، حقوقی است که به افراد برای استفاده از زمین یا منابع طبیعی اعطا میشود.