inctri
نوعی گیاه یا درخت که در مطالعات بومشناسی مورد توجه است.
incubative
مربوط به فرآیند حمایت از جوجهکشی و شکستن تخمها.
incubatory
انکوباسیون، مربوط به مرحلهای است که در آن تخمها یا سلولها در شرایط مناسب برای رشد قرار میگیرند.
incubatorium
انکوباتوریوم، محیط یا فضایی است که برای انکوباسیون و رشد تخمها یا جنینها طراحی شده است.
incube
انکوب کردن، به عمل قرار دادن تخم یا جنین در شرایط مناسب برای رشد گفته میشود.
incubee
جوجه انکوب شده، موجودی است که در فرآیند انکوباسیون رشد کرده و در حال حاضر در مرحله توسعه است.
incubiture
فرآیند انکوباسیون، به مجموعهای از مراحل اشاره دارد که در آن تخمها یا جنینها تحت شرایط کنترلشده رشد میکنند.
incubuses
انکوباتور، به تخمها یا موجودات در حال انکوب اشاره دارد که هنوز به دنیا نیامدهاند.
incudal
انکودال به ساختارهای کوچک و استخوانی در گوش میانی اطلاق میشود.
incudate
اصطلاحی برای توصیف عمل وارد نمودن یا کاشتن یک شیء در محل خاص.
incudectomy
عمل جراحی برای برداشتن استخوان انکوس از گوش میانی.
incudomalleal
مفصلی که انکوس و مالیوس را به یکدیگر متصل میکند و در انتقال صدا کمک میکند.
incudostapedial
مفصلی که انکوس و استخوان استاپید را به هم متصل میکند و برای شنوایی ضروری است.
inculcation
عمل یا فرآیند پایگذاری یا درونریزی ارزشها و ایدهها در افراد.
inculcative
آموزنده، مربوط به روشها و تکنیکهایی که به منظور القا و گنجاندن مفاهیم یا ارزشها در ذهن افراد استفاده میشوند.
inculcator
بنیانگذار یا شخصی که به القای ارزشها یا مفاهیم خاص در دیگران میپردازد.
inculcatory
مرتبط با آموزش و القای اطلاعات یا ارزشها در ذهن دیگران.
inculk
القا کردن، به وجود آوردن و وارد کردن ایدهها یا مفاهیم به ذهن دیگران.
inculp
مقصر دانستن یا متهم کردن شخصی به خاطر اقدام یا رفتار خاص.
inculpability
مفهوم عدم مقصر بودن، یا ارتباط نداشتن با اعمال نادرست.
inculpable
بیگناه، به معنای عدم ارتباط یا مسئولیت در وقوع یک عمل مجرمانه.
inculpably
بهطور بیگناه، به معنای رفتار یا اقدام بدون احساس گناه یا مقصر بودن.
inculpation
اتهامزنی، به معنای متهم کردن کسی به ارتکاب جرم.
inculpative
ایجاد اتهام، به معنای مرتبط با اتهام یا گناه.
inculpatory
شواهد یا مدارک اتهام، به معنای مؤثر در مقصر شناخته شدن.
incult
بیفرهنگ، فردی که از لحاظ فرهنگی و اجتماعی اطلاعات کافی ندارد.
incultivated
زمینهایی که کارهای کشاورزی یا کشت در آنها انجام نگرفته است.
incultivation
فرآیند عدم کشت و کار در یک منطقه که میتواند عوارض زیستمحیطی به همراه داشته باشد.
inculture
وضعیتی که در آن فرهنگ و عادتها در یک جامعه به خوبی توسعه نیافتهاند.
incumbant
شخصی که هماکنون در یک موقعیت یا مسئولیت خاص قرار دارد.
incumbently
به معنای با حفظ مقام یا مسئولیت قبلی انتخاب یا انجام وظیفه کردن.
incumber
محدود کردن یا بارکردن بر روی کسی یا چیزی، بهویژه از لحاظ فیزیکی یا ذهنی.
incumbered
محدود و بارگذاری شده، بهویژه در نتیجه فشار یا نیازمندیهای خارجی.
incumberment
حالت یا عمل محدود کردن یا بارگذاری بر کسی یا چیزی.
incumbers
مستأجر کردن، به معنای بارگذاری یا پر کردن یک چیز با بدهی یا مسئولیت است.