interfacer
واسط، چیزی که به عنوان لینک یا اتصال بین دو یا چند سیستم عمل میکند.
interfactional
بینفصلی، اشاره به مواردی که شامل دو یا چند دسته یا گروه مختلف هستند.
interfamily
بینخانوادگی، ارتباطات و روابط میان خانوادههای مختلف.
interfascicular
بینفاسیکولار، اشاره به فضایی که بین فاسیکولها در گیاهان وجود دارد.
interfault
بینگسلی، اشاره به ناحیهای که گسلهای مختلف به هم متصل میشوند.
interfector
واسطپرنده، اجزایی که در نقشهای خاص در فرآیندهای بیولوژیکی عمل میکنند.
interfederation
توافق یا همکاریکردن بین فدراسیونها برای بهبود و تسهیل فعالیتهای مشترک.
interferant
عوامل یا مواد اضافی که ممکن است نتایج آزمایش را تحت تأثیر قرار دهند.
interferent
یک ماده یا عامل که تأثیر یا تغییراتی در یک سیستم به وجود میآورد.
interferential
مربوط به اثرات مداخلهای، به حالتی اطلاق میشود که در آن یک چیز بر کارکرد یا حالت چیز دیگر تأثیر میگذارد.
interferer
مداخلهگر، فرد یا چیزی که در یک فرآیند یا وضعیت اختلال ایجاد میکند.
interferers
مداخلهگران، افرادی یا چیزهایی که باعث اختلال یا ایجاد مزاحمت در فرآیند یا وضعیت خاصی میشوند.
interferingly
بهطور مداخلهگرانه، به نحوی که موجب اختلال یا مزاحمت شود.
interferometry
یک روش اندازهگیری که با استفاده از تداخل امواج، فاصلهها و ویژگیهای دیگر را دقیقاً اندازهگیری میکند.
interferometric
اینترفرومتریک مرتبط با اندازهگیری و تجزیه و تحلیل تداخل امواج، به ویژه نور، است.
interferometries
اینترفرومتریها به روشهای مختلف اندازهگیری تداخل امواج اطلاق میشود.
interferric
اینترفرریک به ترکیباتی اطلاق میشود که شامل یونهای خاصی هستند.
interfertile
اینترفرتیل به قابلیت ترکیب دو گونه مختلف در زندگی گیاهی یا جانوری اشاره دارد.
interfertility
اینترفرتیلی به قابلیت جفتگیری و تولید مثل بین گونههای مختلف اشاره دارد.
interfibrillar
منطقههای موجود بین الیاف در بافت، که به فرآیندهای مختلف فیزیکی و شیمیایی در آن بافت کمک میکنند.
interfibrillary
مربوط به نواحی یا ساختارهای بین الیاف در بافت، که به عمل کرد آن بافت کمک میکند.
interfibrous
مربوط به اتصالات یا فضای بین الیاف در بافت، که ممکن است بر ویژگیهای مکانیکی تاثیر بگذارد.
interfilamentar
فضایی که بین رشتههای موجود در یک ساختار وجود دارد و ممکن است در فرآیندهای مختلف بیولوژیکی نقش داشته باشد.
interfilamentary
مربوط به نحوه سازماندهی یا تعامل بین رشتهها در یک شبکه یا ساختار.
interfilamentous
فضایی که بین رشتههای مختلف در ساختارهای بیولوژیکی وجود دارد و ممکن است بر رفتار سلولی تأثیر بگذارد.
interfilar
Interfilar، به معنای وارد کردن یا درهم بافتن الیاف است.
interfilling
Interfilling، به معنای پر کردن فضای بین دو چیز است تا راحتی یا عایقکاری بهبود یابد.
interfiltrate
Interfiltrate، به معنای نفوذ از میان لایهها یا مواد است.
interfiltrated
Interfiltrated، به معنای آن است که چیزی از میان لایهها یا مواد دیگر به داخل نفوذ کرده است.
interfiltration
Interfiltration، به معنای نفوذ همزمان در دو یا چند لایه یا ماده است.
interfinger
اینترفینگر به معنی به هم تنیدن یا قفل کردن دو یا چند شئ به یکدیگر است.
interfirm
بین شرکتی به معنای همکاری، توافق یا تعامل بین دو یا چند شرکت
interflange
اینترفلنج به قطعهای اطلاق میشود که برای اتصال مطمئن دو قطعه مکانیکی یا لولهای طراحی شده است.
interflashing
اینترفلشینگ به فرایند قرار دادن نوارهای فلزی یا غیرفلزی برای جلوگیری از نفوذ آب در سازهها اشاره دارد.